تمام خاک را گشتم به دنبال صدای توببين! باقی است روی لحظه هايم جای پای تواگر مومن اگر کافر، به دنبال تو می گردمچرا دست از سر من برنمی دارد هوای تو؟دليل خلقت آدم! نخواهی رفت از يادمخدا هم در دل من پر نخواهد كرد جای توصدايم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود!پر از داغ شقايق هاست آوازم برای توتو را من با تمام انتظارم جستجو كردمكدامين جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدممگر آن سوتر است از اين تمدن روستای تو؟یوسفعلی میرشکاکبرچسبها:
اشعار,
غزل,
یوسفعلی میرشکاک,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 22:34  توسط احسان نصری
|
چشم همه ی جهان به آدینه ی ماستیک بغض هزار ساله در سینه ی ماستآقا اگر آمدی حواست باشدمظلوم کشی عادت دیرینه ی ماستمحمدحسین ملکیانبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
محمدحسین ملکیان
+
نوشته شده در جمعه بیست و یکم آبان ۱۳۹۵ساعت 19:52  توسط احسان نصری
|
هی غصه تنها شدنت را خوردیمیوسف شدی و پیرهنت را خوردیمامروز دوباره جایتان خالی بودما شربت دیر آمدنت را خوردیمعباس صادقیاللهم عجل لولیک الفرجبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
عباس صادقی
+
نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۹۵ساعت 21:24  توسط احسان نصری
|
تنها ترین امام زمین، مقتدای شهرتنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟وقتی کسی برای تو تب هم نمی کنددیگر نسوز این همه آقا به پای شهرتو گریه میکنی و صدایت نمی رسدگم می شود صدای تو در خنده های شهرتهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتلای وای من چه می کشی از ماجرای شهردلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیابا این همه گناه نگیرد دعای شهراینجا کسی برای تو کاری نمی کندفهمیده ام که خسته ای از ادعای شهرگاه از نبودنت مثلا گریه می کنندشرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهرهر روز دیده می شوی اما کسی تو رانشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهرجمعه... غروب... گریه ی بی اختیار من...آقا دلم گرفته شبیه هوای شهرفرزاد نظافتیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
فرزاد نظافتی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه پانزدهم آبان ۱۳۹۴ساعت 17:23  توسط احسان نصری
|
سر تا سر جان ما پر از تب نشدهچون جام جنون ما لبالب نشدهما منتظریم ماه کامل بشوددور قمری چهارده شب نشدهجلیل صفربیگیبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت 19:17  توسط احسان نصری
|
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیستببار ابر بهاری، ببار... کافی نیستچنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روزهزار بار بیاید بهار، کافی نیستبه جرم عشق تو باشد که آتشم بزنندبرای کشتن حلاج، دار کافی نیستگل سپیده به دشت سپید می رویدسپیدبختی این روزگار کافی نیستخودت بخواه که این انتظار سر برسددعای این همه چشم انتظار کافی نیستفاضل نظریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
فاضل نظری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم دی ۱۳۹۳ساعت 20:14  توسط احسان نصری
|
رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری
اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری
در این رسانه ی دنیا میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری
هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار...
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟
کاظم بهمنی
اللهم عجل لولیک الفرجبرچسبها:
اشعار,
غزل,
کاظم بهمنی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفتم شهریور ۱۳۹۳ساعت 19:12  توسط احسان نصری
|
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسدصبح همراه سحرخیز جوانش برسدخواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعدماجرا تازه به اوج هیجانش برسدپرده ی چاردهم وا شود و ماه تماماز شبستان دو ابروي کمانش برسدلیله القدر بیاید لب آیینه ی درکسوره ی فجر به تاویل و بیانش برسدنامه داده ست ولی عادت یوسف اینستعطر او زودتر از نامه رسانش برسدشعر در عصر تو از حاشیه بیرون برودعشق در عهد تو دستش به دهانش برسدظهر آن روز بهاري چه نمازي بشودکه تو هم آمده باشی و اذانش برسدقاسم صرافانبرچسبها:
اشعار,
غزل,
جمعه های انتظار,
قاسم صرافان
+
نوشته شده در جمعه شانزدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 21:4  توسط احسان نصری
|
رسیده ام به چه جایی... کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند
میان مایی و با ما غریبه ای... افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند
تمام روز و شبت را همیشه تنهایی
«اسیر ثانیه هایی» کسی چه می داند
برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند
تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی شود که بیایی کسی چه می داند
کسی اگرچه نداند خدا که می داند
فقط معطل مایی کسی چه می داند
اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست...
تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند
کاظم بهمنی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
کاظم بهمنی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه چهارم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:48  توسط احسان نصری
|
ای ناگهان تر از همه ی اتفاقها
پایان خوب قصه ی تلخ فراقها
یکجا ز شوق آمدنت باز می شوند
درهای نیمه باز تمام اتاقها
یک لحظه بی حمایت تو ای ستون عشق
سر باز می کنند ترکها به طاقها
بی دستگیری ات به کجا راه می بریم؟
در این مسیر پر شده از باتلاقها
باز آ، بهار من، که به نوبت نشسته اند
در انتظار مرگِ درختان، اجاقها
ای وارث شکوه اساطیر، جلوه کن
تا گم شود ابهت پر طمطراقها
مهدی عابدی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی عابدی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ساعت 22:8  توسط احسان نصری
|
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرارترینم برای تو
بیدار می شویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو
آدینه ای که می رسی و پهن می شود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو
یک روز گرم و روشن و سرشار می شویم
در خلسه ای که می وزد از چشم های تو
روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
پانتهآ صفایی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
پانتهآ صفایی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه دهم آبان ۱۳۹۲ساعت 22:11  توسط احسان نصری
|
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟
شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما
در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشم های خودت را به جای ما
موعود خانواده! کی از راه می رسی؟
کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"؟
کی می شود بیایی و از پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما
آقا اگر نیایی و بالی نیاوری
از دست می رود سفر کربلای ما
علی اکبر لطیفیان
برچسبها:
اشعار,
غزل,
علی اکبر لطیفیان,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ساعت 18:14  توسط احسان نصری
|
با آن که روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما
یا ایها العزیز! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام روی بگردانم از شما
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خورده ام حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما
وحید قاسمی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
جمعه های انتظار,
وحید قاسمی
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 20:58  توسط احسان نصری
|
این لحظه ها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیه های واقعه هستند و نیستند
این لحظه ها که بی تو سراسیمه می دوند
ای کاش این دقایق آخر بایستند
یا لااقل برای کسی بازگو کنند
چشمان بی قرارِ که را می گریستند
این چرخ چرخهای مداوم برای کیست؟
تب دار می وزند، مگر شعله زیستند؟
تب دار می وزند، سرآسیمه می دوند
در جست و جوی روشن چشمان کیستند؟
یک روز سرد: جمعه ی دیگر بدون تو
ای کاش این دقایق بی تو بایستند
مریم سقلاطونی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مریم سقلاطونی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 22:29  توسط احسان نصری
|
يك روز اشك هاي تو فرياد مي شود
و عشق از محاصره آزاد مي شود
يك روز پر شكوه كه تاريخ عاشقي
بر پايه ي نگاه تو بنياد مي شود
روزي كه دست هاي تو در دست هاي من
از دستبرد فاجعه آزاد مي شود
تقويم پر تراكم رحلت به دست تو
تغيير مي نمايد و ميلاد مي شود
كابوس دشت هاي جنوب از عبور تو
خواب شمال مي شود و شاد مي شود
در كوچه هاي كهنه كه ديوار حاكم است
تنديس هاي پنجره ايجاد مي شود
خوشبخت قلب من كه به ياد تو مي تپد
خوشبخت اسم من كه به تو ياد مي شود
ابراهیم واشقانی فراهانیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
ابراهیم واشقانی فراهانی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 23:47  توسط احسان نصری
|
از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نرسيديم و نديديم تو را
روزي ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را
شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني
در جواني که دويديم و نديديم تو را
چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را
گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را
سعي کرديم كه شبي خواب ببينيم تو را
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را
مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را
فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بريديم و نديديم تو را
لاقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم
تا بگوییم: رسیدیم و ندیدیم تو را
كاظم بهمنيبرچسبها:
اشعار,
غزل,
کاظم بهمنی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 22:58  توسط احسان نصری
|
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
محمدجواد پرچمی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
محمدجواد پرچمی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 21:18  توسط احسان نصری
|
يا می گذری از من يا راه نمی آيی
چون قد بلند خود، کوتاه نمی آيی
با روز قرار تو رد می شوم از هفته
با اينکه تو مدت هاست هر ماه، نمی آيی
چون ابر که بی باران... يا قبله ی بی ايمان
هرگاه که می آيی، دلخواه، نمی آيی ـ
مهتاب منی اما چندی است که پيوسته
بر روی زمين هستی ـ از ماه نمی آيی ـ
صد باد می آميزند، در جسم تو می ريزند
تا اينکه تو چون توفان، ناگاه، (می آيی) نمی آيی
غلامرضا طریقی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
غلامرضا طریقی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 0:12  توسط احسان نصری
|
من و تو که دیگر خوب می دانیم
جمعه سال هاست که هیچ داستان خوشایندی ندارد
پس بیا از همین الان
به استقبال عصر دلگیر جمعه برویم
میلاد تهرانی
برچسبها:
اشعار,
ترانه ابزورد,
میلاد تهرانی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ساعت 16:54  توسط احسان نصری
|
میان شک و یقین پیر می شود بی تو
دلی که طعمه زنجیر می شود بی تو
نیامدی که ببینی در این دیار غریب
غروب جمعه چه دلگیر می شود بی تو
هلا تبسم شیرین صبح آدینه
زمین شکسته و تحقیر می شود بی تو
هنوز خیره به راهت نشسته نرگس ما
خزان باغچه تکثیر می شود بی تو
بیا و دست بکش بر دلی که روز به روز
میان شک و یقین پیر می شود بی تو
مژگان دستوری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مژگان دستوری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 19:37  توسط احسان نصری
|
از آن نگاه، غزل، نابِ ناب خواهد شد
به هرچه چشم بدوزد، شراب خواهد شد
گرفته ماهِ من امشب، ولی دلم قرص است
که با شکوه تر از آفتاب خواهد شد
من انتظار و تقلّای ساعتی شنی ام
که بر سر خودش از نو خراب خواهد شد
چگونه کودکِ بی تاب و خسته از توجیه
به «صبر کن که می آید» مجاب خواهد شد؟
دلم خوش است که با ختم این چهل شب شعر
دعای خیر غزل مستجاب خواهد شد
انسیه سادات هاشمی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
انسیه سادات هاشمی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 20:46  توسط احسان نصری
|
برای آمدنت دیر می شود، برگرد
زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد
در انتظار تو با کوله باری از وحشت
زمین دوباره زمین گیر می شود، برگرد
برای روشنی چشم آسمان، خورشید
میان چشم تو تکثیر می شود، برگرد
همیشه جای تو در لحظه هایمان خالیست
غروب جمعه که دلگیر می شود، برگرد
و جمعه ای که بیایی، تمام عرش خدا
به سمت خاک سرازیر می شود، برگرد
نگار جمشیدنژاد
برچسبها:
اشعار,
غزل,
نگار جمشیدنژاد,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ساعت 20:35  توسط احسان نصری
|
تو را هی پُر شدند و عصرهای جمعه سر رفتند
و حس کردند بی تو آروزهاشان هدر رفتند
نوشتندت نوشتندت نوﺸ ... تن هایشان پوسید
اگر ماندند با تردید و با تردید اگر رفتند
بهارِ بی تو را پاییز نامیدند شاعرها
و "فصلافصل" از پاییز "زردازرد" در رفتند
بهار بی تو پاییز قلم ها بود شب تا صبح
به جای اینکه بنویسند با خودکار ور رفتند
غرور آبی خودکارها هم این چنین خشکید
اگر نه آنقدر ماندند تا یکروز سر رفتند...
مهدی فرجی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی فرجی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 21:25  توسط احسان نصری
|
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
وحید قاسمی برچسبها:
اشعار,
غزل,
جمعه های انتظار,
وحید قاسمی
+
نوشته شده در جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:57  توسط احسان نصری
|
سلام وارث تنهای بی نشانی ها
خدای بیت غزل های آسمانی ها
نیامدی و کهنسال هایمان مُردند
در آستانه ی مرگ اند نوجوانی ها
چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: "دیوانه ها! روانی ها"
کسی برای نجات شما نمیآید
کسی نمی رسد از پشتِ نُدبه خوانی ها
مسیحِ آمدنی، سوشیانس، ای موعود
تو ـ هر که هستی از آن سوی مهربانی ها
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بی زبانی ها
هنوز پنجره ها باز می شوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانی ها
و زرد می شوند و دانه دانه می افتند
کنار پنجره ها برگِ شمعدانی ها
پانتهآ صفایی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
پانتهآ صفایی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 15:25  توسط احسان نصری
|
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کى عید مى رسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شب ها به دور شمع کسى چرخ مى خورد
پروانه اى که دل به دلِ یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مى زنیم و خانه گفتار بسته است
باید به دست شعر نمی دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بی تو، آفتاب
انگار بر گلوى خودش دار بسته است
می ترسم آخرش تو نیایی و پُر کنند
در شهر شاعرى ز جهان، بار بسته است
نجمه زارع
برچسبها:
اشعار,
غزل,
نجمه زارع,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ساعت 14:40  توسط احسان نصری
|
ای مرکز ثقل کهکشانِ دل من
خورشید بلند آسمان دل من
عمری است که من منتظر دیدارم
یک جمعه بیا به جمکران دل من
جلیل صفربیگی
برچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۲ساعت 23:16  توسط احسان نصری
|
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سال ها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون بجز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
قیصر امین پور
برچسبها:
اشعار,
غزل,
قیصر امین پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه نهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 23:58  توسط احسان نصری
|
با اینکه همیشگی غرق گناهیم
عمریست که در حسرت دیدار تو ماهیم
ما شب زدگان در گذر ثانیه هامان
هر جمعه فقط راه تو را چشم به راهیم
دنیا پر از مکر، پر از دام و فریب است
درگیر عبور از گذر چاله به چاهیم
ای گوشه ی چشمت همه از لطف خداوند
بنگر که گرفتار همین نیم نگاهیم
آقا تو قیامی بکن از بهر قیامت
شاید ز گناه و ستم خود، بکاهیم
پامان که بعید است که یارای تو باشد
مانند تمام کوفیان، رو سیاهیم
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ساعت 13:34  توسط احسان نصری
|
از مزرعه های کوچک بعضی هابرچیده شود مترسک بعضی هاآقا خودمانیم چه کیفی داردوقتی بزنی به برجک بعضی هاجلیل صفربیگیبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 13:56  توسط احسان نصری
|
نظر ز راه نگیرم مگر که باز آیی
دوباره پنجره ها را به صبح بگشایی
تمام شب به هوای طلوع تو خواندم
که آفتاب منی! آبروی فردایی
تو رمز فتح بهاری، کلام بارانی
تو آسمان نجیبی، بلند بالایی
چه می شود که شبی ای نجابت شرقی!
دمی بر آیی و این دیده را بیارایی
به خاک پای تو تا من بگسترم دل و جان
صبور سبز! بگو از چه سمت می آیی؟
هجوم عاصی طوفان به فصل غیبت تو
چه سروها که شکسته و چه ریخت گلهایی
مصطفی علی پور
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مصطفی علی پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم آبان ۱۳۹۱ساعت 18:59  توسط احسان نصری
|
چرا از آمدن او خبر نمی آید؟
و انتظار قریبش به سر نمی آید؟
چه راه طول و درازی است بین بنده و او
مسافر غزلم از سفر نمی آید
تو گفته ای که دعا کن ولی گنه کارم!
از این دعا به خدا کار بر نمی آید
بگو که پس خودمان لا اقل قیام کنیم
علیه ظلم جهانی اگر نمی آید؟
به منطقی که تو داری و عقل ناقص من
ولی نیامدنش جور در نمی آید...
جهان ظلمت و ظلم است و اصل نور تویی
بیا که تا تو نیایی سحر نمی آید
رضا خیری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
رضا خیری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۱ساعت 14:35  توسط احسان نصری
|
ای از بهشت باز دری پیش چشم تو!
افسانه ای ست حور و پری پیش چشم تو
صورتگران چین همه انگار خوانده اند
زیباشناسی نظری پیش چشم تو
باید به جای نرگس و مستی بیاوریم
تصویرهای تازه تری پیش چشم تو
"زین آتش نهفته که در سینه ی من است"
خورشید، شعله... نه. شرری پیش چشم تو
هرشب ز چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش چشم تو؟
چیزی نداشتم که کنم پیشکش، به جز
دیوان شعر مختصری پیش چشم تو
قیصر امین پور
برچسبها:
اشعار,
غزل,
قیصر امین پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:57  توسط احسان نصری
|
آن قدر گم شدی
تا چون درخت
هر که صدایش
سبز و بلند بود
خاموش و ناپدید شد
از بس نیامدی
تا " انتظار"
در چشم های من
در گیسوان هر چه به جز تو
-سپید شد...
مصطفی علی پور
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
مصطفی علی پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیستم مرداد ۱۳۹۱ساعت 20:16  توسط احسان نصری
|
نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
اما گله بی شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو
جلیل صفربیگیبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 19:14  توسط احسان نصری
|
با هر رعد و برق
به کوچه می دوم
گوش فرا می دهم
تا شاید صدای فرشته ای
در میانش نهفته باشد
تا شاید کسی نام منتقمی را فریاد کند
منتقمی که سالهاست
روز خوب را به او حواله داده اند
خودت بگو
چند بار دیگر
لباس باران زده ام
بی گرمای وجودت خشک شود؟
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه ششم مرداد ۱۳۹۱ساعت 18:55  توسط احسان نصری
|
ای روزهای خوب که در راهید!ای جاده های گمشده در مه!ای روزهای سخت ادامه!از پشت لحظه ها به در آیید! ای روز آفتابی!ای مثل چمشهای خدا آبی!ای روز آمدن!ای مثل روز آمدنت روشن!این روزها که می گذرد، هر روزدر انتظار آمدنت هستم!امابا من بگو که آیا، من نیزدر روزگار آمدنت هستم؟قیصر امین پوربرچسبها:
اشعار,
شعر نو,
قیصر امین پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه سی ام تیر ۱۳۹۱ساعت 21:34  توسط احسان نصری
|
هر چند كه بیمار تو هستیم همه
دیوانه ی دیدار تو هستیم همه
بین خودمان بماند آقا عمری است
انگار طلب كار تو هستیم همه
جلیل صفربیگیبرچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در جمعه شانزدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 22:7  توسط احسان نصری
|
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت
مانند مردهای متحرك شدم، بیا
بی تو تمام زندگیام در عدم گذشت
میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت
دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خوردهام
از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیدهایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم
یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت
مولا، شمار! درد دلم بینهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظهای آرام میشوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت
سید حمیدرضا برقعی
برای سلامتی امام زمان یه صلوات بفرست
برچسبها:
اشعار,
غزل,
سید حمیدرضا برقعی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 20:53  توسط احسان نصری
|
اي دوست كمي با دل ما راه بيا
با خواهش من نه كه به دلخواه بيا
تا شعر سلامت برسد تا مقصد
با من دو سه بيت دگري راه بيا
اي مركز منظومه ي تشبيه به نور
خورشيدترين كنايه از ماه بيا
من چند غزل پيشتر از اين گفتم
دلواپس شاعران بي آه بيا
آنقدر نيا تا كه فراموش شوي
بعدش به سر صبر تو ناگاه بيا
هرچند كه ما پشت نموديم به تو
محض گل روي عشق كوتاه بيا
يك شام سه شنبه... جمكران... دلو دعا
اي يوسف مصر بر سر چاه بيا
غلامرضا فاتحي
برچسبها:
اشعار,
غزل,
غلامرضا فاتحي,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۱ساعت 15:28  توسط احسان نصری
|
فنجان قهوه سرد شد،آقا نیامدید
یا اینکه من ندیدمتان،یا نیامدید
یک میزبا دوصندلی وچندکاج پیر
یک جفت چشم منتظر...اما نیامدید
یک سال روزنامۀ هرروزو...هیچ گاه
در تیترهای صفحۀ فردا نیامدید
بیهوده دلخوشم همۀ روزها گذشت
حتی غروب روز مبادا نیامدید
اینجا دلم فسیل شد اما کسی ندید
حتی شما برای تماشا نیامدید
حالا اگر به فرض که دنیا دل من است
انگارهیچ وقت به دنیا نیامدید.
کبری موسوی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
کبری موسوی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد ۱۳۹۱ساعت 16:18  توسط احسان نصری
|
عمر من
دیگر قد نمی دهد
بگو سفرت
کوتاه بیاید
احسان پرسا
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
جمعه های انتظار,
احسان پرسا
+
نوشته شده در جمعه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 15:38  توسط احسان نصری
|
عشق از من و نگاه تو تشکيل مي شود
گاهي تمام من به تو تبديل مي شود
وقتي به داستان نگاه تو مي رسم
يکباره شعر و درد تو تشکيل مي شود
اي عابر بزرگ که با گام هاي تو
از انتظار پنجره تجليل مي شود
تا کي سکوت و خلوت اين کوچه هاي سرد
بر چشم هاي پنجره تحميل مي شود
آيا دوباره مثل همان سال هاي پيش
امسال هم بدون تو تحويل مي شود؟
بي شک شبي به پاس غزل هاي چشم تو
بازار وزن و قافيه تعطيل مي شود
آن روز هفت سين اهورايي بهار
موعود! با سلام تو تکميل مي شود
زهرا بیدکی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
زهرا بیدکی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 20:37  توسط احسان نصری
|
هزار آیینه می روید، به هر جا می نهی پا را
همین قدر از تو می دانم: هوایی کرده ای ما را
سحر می لغزد از سر شانه هایت تا بیاویزد
به گرد بازوانت باز، بازوبند ِ دریا را
میان چشمهایت دیده ام قد می کشد باران
و اندوهی که وسعت می دهد بی تابی ما را
- شمردم بارها انگشتهایم را، بگو آیا -
از اول بشمرم بر روی چشمم می نهی پا را؟
من از طعم دو بیتی های باران خورده لبریزم
کنار اشکهایم می شود آویخت دریا را
شب و آشفتگی با دستهایت می خورد پیوند
زمین گم می کند در شیب سرگردانیّت ما را
تمام راه پر می گردد از آوای سرشارت
و باران می تکاند اشتیاق اطلسی ها را
منصوره نیک گفتاربرچسبها:
اشعار,
غزل,
منصوره نیک گفتار,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:6  توسط احسان نصری
|
وقتی تو نيستی نه هست های ماچونان که بايدندنه بايدها...مثل هميشه آخر حرفمو حرف آخرم رابا بغض می خورمعمری استلبخندهای لاغر خود را در دل ذخيره می کنم:باشد برای روز مبادا!امادر صفحه های تقويم روزی به نام روز مبادا نيستآن روز هرچه باشد روزی شبيه ديروزروزی شبيه فرداروزی درست مثل همين روزهای ماستاما کسی چه می داند؟شايدامروز نيز روز مباداباشد!وقتی تو نيستی نه هست های ماچونانکه بايدندنه بايدها...هر روز بی توروز مبادا است!قیصر امین پوربرچسبها:
اشعار,
شعر نو,
قیصر امین پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه چهاردهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 15:32  توسط احسان نصری
|
کسی که می رسد و ریشه می دواند باز
میان عطر و نسیم و پرنده و پرواز
کسی که خرقه اش از بوی صبح سرشار است
و روز می شود از سمت چشم او آغاز
کسی که می شکفد لا به لای لبخندش
هزار پیچک وحشی ، هزار چشم انداز
کسی که بذر مرا می کند نهان در خاک
و صبر می کند آن قدر تا برویم باز
سپید گون و شکوفنده می رسد از راه
چه آرزوی غریبی ، چقدر دور و دراز
اگر چه هیچ نشانی ندیده ام ، بگذار
پی نگاه بیابانی اش بگردم باز
منصوره نیک گفتاربرچسبها:
اشعار,
غزل,
منصوره نیک گفتار,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:18  توسط احسان نصری
|
امروز فقط نام تو را می خوانیم
فردا که بیایی دگر از یاری تو می مانیم
ما مردم کوفه ایم اگرچه فریاد زنیم:
ای منتقم آل حسین آمدنت می خواهیم
هر صبحِ سحر به جای عهدی با تو
در ظلمت و در غفلت خود می خوابیم
آقا به خدا آمدنت بهانه است
زیرا که فقط رفاه خود می خواهیم
احسان نصریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه سی ام دی ۱۳۹۰ساعت 14:53  توسط احسان نصری
|
ورق های روزگار کهنه شد
صداقت ها نم کشید
قرص ماه گم شد در حوضچه شب
گل قالی پوسید
زیر پای علفهای هرز
خورشيد
نگران در تب بالای خود
گل آفتابگردان
افسرده در سکنج سایه ای
پس تو کی می آیی
که فضا را متحول
رنگ را جان
وعشق را
رمق بی افزایی ...
محمد صفابرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
محمد صفا,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه شانزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 12:18  توسط احسان نصری
|
تقصیر من است اینکه تو کم می آیی
وقتی که شوم اسیر غم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم تو شنبه هم می آیی...برچسبها:
اشعار,
رباعی,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در پنجشنبه یکم دی ۱۳۹۰ساعت 21:59  توسط احسان نصری
|
امروز به گمانم که شمس بی تاب است
از تابش توست؟ شاید که آمده باشی
روزهایمان که یک به یک پوچ است
روزی خوش است که تو آمده باشی
در قلب سیه که سرد و تاریک است
یک کورسوی امید است شاید که آمده باشی
این طوطیا به چشمم اثر نمی کند اما
باز هم به دیده می کشم شاید که آمده باشی
ما منتظریم و پلک دل ناکسان بپرد!!!
از دلهره است شاید که آمده باشی
در خواب غفلتیم و امید به این داریم
با نامه ی کوفیان شاید که آمده باشی
گویند که در ماه محرم آیی
ای ماه من، ماه تو است شاید که آمده باشی
این هفته جمعه را تمام می خوابم
از شنبه می نگرم شاید که آمده باشی
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
احسان نصری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در پنجشنبه دهم آذر ۱۳۹۰ساعت 16:59  توسط احسان نصری
|