چه زود برده‌ای از خاطرت مرا ادریس
چقدر فاصله افتاده بین ما ادریس

چقدر عطر تو در خاطرات من جاری‌ست
دلم گرفته به یاد گذشته‌ها ادریس

منم که پیرهن بوسه دوختی به تنم!
مرا به یاد نمی‌آوری چرا ادریس؟

خبر نداری از این گریه‌های دور از تو
چه بغض‌ها که شکستند بی صدا ادریس

قسم به چشم عزیزت که چشممان زده‌اند
وگرنه می‌شدی از من مگر جدا ادریس؟

همیشه مبهم و سردند بی تو رویاهام
به خواب‌های مه‌آلود من بیا ادریس...

سیده تکتم حسینی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, شعر جهان, سیده تکتم حسینی
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۹ساعت 19:23  توسط احسان نصری  | 

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست

به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست

من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست

نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست

بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ی ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست

برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست

تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست

سیده تکتم حسینی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, شعر جهان, سیده تکتم حسینی
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 13:47  توسط احسان نصری  |