جز اینکه به نبود تو عادت نکرده ام
از من چه خواستی که اجابت نکرده ام

حتی به خشم نیز نگاهم نمی کنی
من که خدا نکرده جنایت نکرده ام

حفظم ز چهره ات همه ی جزئیات را
یک بار اگرچه سیر نگاهت نکرده ام

گفتی مباد از تو کلامی بیان کنم
اما ببخش گاه رعایت نکرده ام

بس که به لهجه داشتنم طعنه می زنی
با خود بدون واهمه صحبت نکرده ام

در خواب اگر ببوسمت آیا حلال نیست؟
کاری که بر خلاف شریعت نکرده ام

مسلم محبی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مسلم محبی
+ نوشته شده در  یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 18:33  توسط احسان نصری  | 

از چپ و راست بلا پشت بلا می آید
و شگفت آنكه فقط بر سر ما می آید

شكر گفتیم پس از هر غمی اما این شكر
چون نمازی است كه از ترس به جا می آید

چه شد آن حال خوشی كه به هزاران وعده
گفته بودند به تأثیر دعا می آید؟

این همه باغ پس از باغ چرا می خشكد؟
این همه داغ پس از داغ چرا می آید؟

مادرم گفت: به تاوان گناهانِ بزرگ
این جزایی است كه از سوی خدا می آید

مسئله، جبر، سؤالاتِ بدون پاسخ
زنگ تفریح كی آخر به صدا می آید؟

مسلم محبی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مسلم محبی
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 11:54  توسط احسان نصری  | 

بانگ خروس، صبح دل آزار دیگری
مردم چه دلخوشند به تكرار دیگری

ای كاش چشمهای مرا خواب می ربود
وقتی امید نیست به دیدار دیگری

یك دل اضافه كرد به دلهای خون شده
از عشق بر نیامد اگر كار دیگری

بعد از تو من به درد خودم هم نمی خورم
تحمیل شد به جامعه سربار دیگری

خوش باد روزگار تو با هر كه خواستی
اما مباد قسمت من یار دیگری

مسلم محبی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مسلم محبی
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۱ساعت 10:6  توسط احسان نصری  | 

باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد
یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد

خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد

هر دو مخدرند که بیچاره می کنند
باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد

هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد
فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد

عارف اگر برای تقرب به ذات حق
زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد

تو بی گمان مقدسی و کور می شود
هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد

مسلم محبی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مسلم محبی
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:27  توسط احسان نصری  |