ماییم و پرسه های شبانه: همین و بس
تا بانگ صبح، شعر و ترانه: همین و بس

فرجام ماجرای بدِ روز را مپرس
خوش باد قصه های شبانه: همین و بس

بعد از من و تو، از من و تو، یادگار چیست؟
یک مشت داستان و فسانه: همین و بس

مشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنت
آورده ام هزار بهانه: همین و بس

–یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک–
از من جز این مجوی نشانه: همین و بس

تنها، در این حوالی متروک، روح من
با یاد توست شانه به شانه: همین و بس

چون عابری - خلاصه بگویم - در این مسیر
ماندیم زیر چرخ زمانه: همین و بس

سهیل محمودی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سهیل محمودی
+ نوشته شده در  یکشنبه هفتم آذر ۱۳۹۵ساعت 13:28  توسط احسان نصری  | 

سکوت می کنم و عشق در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتنداری است

تمام روز، اگر بی تفاوتم، اما
شبم قرین شکنجه، دچار بیداری است

رها کن آنچه شنیدی و دیده ای، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو، تکراری است

مرا ببخش، بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق، جنون است و دیگر آزاری است

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم، سرد و زرد و زنگاری است

بهشت من، به نسیم تبسمی دریاب
جهان جهنم ما را، که غرق بیزاری است

سهیل محمودی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سهیل محمودی
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:20  توسط احسان نصری  |