گل و ترانه و لبخند می‌رسد از راه
بهار، سرخوش و خُرسند می‌رسد از راه

گذشت دلهره‌آور غروبِ تنهایی
پگاهِ روشنِ پیوند می‌رسد از راه

بهار، گمشده‌ی سبزِ آسمانی ماست
کسی که گفتم و گفتند می‌رسد از راه

کسی که روحِ به افسردگی دچارِ مرا
نجات می‌دهد از بند می‌رسد از راه

مگو بهار، بگو روز بکرِ رستاخیز
بگو رسولِ خداوند می‌رسد از راه

همیشه تازه، همیشه رها، همیشه زلال
همیشه دلکش و دلبند می‌رسد از راه

اگرچه آخِرِ اسفند اول عید است
بهار اوّلِ اسفند می‌رسد از راه

مرتضی امیری اسفندقه


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مرتضی امیری اسفندقه
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم اسفند ۱۳۹۷ساعت 16:10  توسط احسان نصری  |