بسیار پیشتر از امروز
دوستت داشتم در گذشتههای دور
آنقدر دور
که هروقت بهیاد میآورم
پارچ بلور کنار سفرهی من
اِبریق میشود
کلاه کَپی من، دستار
کت و شلوارم، ردای سفید
کراواتم، زنّار
اتاق، همین اتاق زیرشیروانی ما، غار
غاری پر از تاریک و صدای بوسههای ما
و قرنهای بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که در خیالبافی آنهمه عشق
تو در سفینهای نزدیک من
من در سفینهای دیگر، بسیار نزدیکتر از خودم با تو
دست میکشیم به گونههای هم
بر صفحهی تلویزیون.
بیژن نجدی
مرا به یاد بیاور در این غزل از نو
مرا که حلقهی افتادهام درون کشو
شبیه صحبت آرام در همآغوشی
مرا بخوان و دوباره نفس نفس بشنو
مرا که گریهی نقاش خستهای هستم
که خیره مانده به لبخند داخل تابلو
مرا به یاد بیاور که با تو بوسه شدم
دوباره روی لبم مثل شعر دکلمه شو
تو بوی روشن یک عود در شبم بودی
و من لباس پر از بوی دود مارلبرو
عقب عقب ببرم، بوسه بوسه، سمت اتاق
بغل بگیر مرا مستِ مست بعد تلو
بغل بگیر مرا در هجوم همهمهها
بغل بگیر مرا در شلوغی مترو
بگیر دست مرا با وجود دلخوریت
بگیر دست مرا چشم زل زده به جلو
بگیر دست مرا جای دستهی چمدان
بمان به خاطر آن خاطرات خوب! نرو
مرا بخوان که تو را تا همیشه میخواهم
مرا به یاد بیاور در این غزل از نو!
امیررضا وکیلی
پیش از تو دنیا زشت بود
دریا از کشتیهای شکسته آغاز میشد
باغ از خار
شهر از ساختمانهای بیدر و پنجره
شب از کابوس
روز از باد
من از تو تشکر میکنم
برای من زیبایی آوردی!
رسول یونان