فردا آمده است و ایستاده است
پیش روی من
می‌پرسد چه می‌خواستی؟

با عصا او را کنار می‌زنم
همچنان چشم دوخته به دوردست
منتظر...

شهاب مقربین


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم دی ۱۳۹۷ساعت 22:41  توسط احسان نصری  | 

اگر دری میان ما بود،
می كوفتم
در هم می كوفتم

اگر میان ما دیواری بود،
بالا می رفتم، پایین می آمدم
فرو می ریختم.

اگر كوه بود، دریا بود،
پا می گذاشتم
بر نقشه ی جهان و
نقشه ای دیگر می كشیدم.

اما میان ما هیچ نیست،
هیچ!
و تنها با هیچ
هیچ كاری نمی شود كرد

شهاب مقربین


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۶ساعت 23:49  توسط احسان نصری  | 

چه می شود کرد
دنیا همین خرابه بود
که به ما دادند
و ما به دست‌ خود خراب ترش کردیم

با هم نساختیم
هر یک خانه ای بنا کردیم
با دیوارها و دری
که پشتشان پنهان شدیم

و هرگاه دلتنگ می شدیم
در را باز می کردیم
به امیدِ دیدار
با دیوارِ رو به رو

شهاب مقربین


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۵ساعت 16:49  توسط احسان نصری  | 

اما
همه ی راه ها
که با پا پیموده نمی شود

دستت را به من بده...

شهاب مقربین


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  شنبه سی ام آبان ۱۳۹۴ساعت 20:40  توسط احسان نصری  | 

خانه ام یک کلید بیش نداشت
به تو دادم
و سرگردان خیابان ها شدم...

شهاب مقربین


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۳ساعت 15:42  توسط احسان نصری  | 

گاهی باید از خانه گریخت
به کوچه، خیابان، پارک
و در خود فرو رفت...

گاهی باید از خود گریخت
به جاده های مه آلود، خانه های موهوم
خیال او که تو را از خود کرده است،
که تو را بی خود کرده است...

گاهی باید از او گریخت!
اما به کجا؟

شهاب مقربین

برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شهاب مقربین
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 17:13  توسط احسان نصری  |