بر عکس بهارا که چند ساله بهاری نیست
پاییز هنوز با ماست، پاییز شعاری نیست

پاییز هنوز سرخه، پاییز هنوز زرده
مثل یه درخت سبز با ریشه‌ی تب کرده

این فصلُ که می‌شناسی، می‌خنده و می‌باره
احوالشو می‌بینی، معلومه جنون داره

دیوونه‌ی دیوونه‌س، زنجیریِ زنجیری
یا حالتُ می‌گیره، یا حسّشُ می‌گیری

یه تلخیِ شیرینه، یه حسرتِ با لذت
یه دوره‌ی ممنوعه‌ست، یه لذتِ با حسرت

پاییز هنوز فصل روزای پریشونه
پاییز هنوز با ماست، برگاش تو خیابونه

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, ترانه, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  شنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۲ساعت 14:18  توسط احسان نصری  | 

سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی، غزلم رام تر شود

آهو برای چه باید زمانِ صید
کاری کند که خوش اندام تر شود؟

جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود؟

آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود

چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پُر ابهام تر شود

آن قدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک، سرانجام، تر شود

امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۷ساعت 1:6  توسط احسان نصری  | 

می خواهی
من را
به بی خبری از خودت
عادت بدهی؟

من
به بی خبری از تو
عادت نمی کنم

من به نبودنت
عادت نمی کنم

به بودنت
عادت نمی کنم

من
فقط می توانم عاشق بشوم
که شده ام

من را
به هیچ چیز از خودت
عادت نده

عادت نمی کنم

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:27  توسط احسان نصری  | 

آرام بگیر امشب، ما هر دو پر از دردیم
در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم

داغیم، نمی فهمیم تا فاجعه راهی نیست
سردیم، نمی خواهیم از فاجعه برگردیم

از مرهم یکدیگر تا زخمی هم بودن
راهی ست که بی مقصد، با عشق سفر کردیم

شعریم و نمی خوانیم، شوقیم و نمی خواهیم
چشمیم و نمی بینیم، سبزیم ولی زردیم

این فصل پریشان را برگی بزن و بگذر
در متن شب بی ماه، دنبال چه می گردیم؟

بیداری رویایی، دیدی که حقیقت داشت
ما خاطره هامان را از خواب نیاوردیم

تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم
آرام بگیر امشب، ما هر دو پر از دردیم

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۵ساعت 1:17  توسط احسان نصری  | 

شاید
دیگر
هیچوقت حرف نزنم
اگر
امکان در آغوش کشیدنت را داشته باشم

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۴ساعت 9:51  توسط احسان نصری  | 

تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی...

مقایسه تو را
از پا در خواهد آورد

من
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام

تو
دیگر
خوب نخواهی شد...

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۲ساعت 14:4  توسط احسان نصری  | 

روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی

فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن

تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید
بی تردید
کم می آوری...

افشین یداللهی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, افشین یداللهی
+ نوشته شده در  شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 15:32  توسط احسان نصری  |