از همان روزی که در باران سوارم کرده ای
با نگاهت هیچ میدانی چکارم کرده ای؟

با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی
با همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ای

جرعه ای لبخند گیرا از شراب جامدت
بر دلم پاشیده ای، دائم خمارم کرده ای

موج مویت برده و غرق خیالم کرده است
روسری روی سرت بود و دچارم کرده ای

تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر
با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده ای

در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود
در همان جایی که روزی غصه دارم کرده ای

رأس ساعت میرسی، می بینمت، رد میشوی...
کم محلی می کنی، بی اعتبارم کرده ای

من مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبود
تازگی ها گل فروشی تازه ‌کارم کرده ‌ای

در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده ام
خوب‌ کردی آمدی... مجنون تبارم کرده ای

در ولا الضالین حمدم خدشه ای وارد نبود
وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده ای

مهدی ذوالقدر


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مهدی ذوالقدر
+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:34  توسط احسان نصری  | 

تا نگهبانان ابرو دستشان بر خنجر است
فتح چشمان قشنگت مثل فتح خیبر است

رنگ چشمت بهترین برهان اثبات خداست
«قل هو الله احد» گوید هر آن کس کافر است

انحنای ناب مژگانت «صراط المستقیم»
از نگاهت دل ‌بریدن هم جهاد اکبر است

خنده هایت چون عسل حتی از آن شیرین ترند
هر لبت تمثیل زیبایی ز حوض کوثر است

بوسه هایت طعم حوّا می دهد با عطر سیب
بوسه هایت یادگاری از جهان دیگر است

لب به خنده وا کنی؛ آرامشم پَر می کشد
غنچه می گردد لبت؛ فریاد من بالاتر است

یک دو تار از کاکلت دل را اسارت برده است
الامان از روسری، زیرش هزاران لشکر ‌است

مهربان هستی، دلم در بند موهایت خوش است
مهربانی با اسیران شیوه ی پیغمبر است

آیه الکرسی کجا هم قدّ موهایت شود؟
گفتن از اعجاز مویت کار چندین منبر است

جد من قابیل و گندم زار مویت پر ثمر
بهر من هر خوشه اش از هر دو دنیا سرتر است

یک گره بر بخت من زد یک گره بر روسری
هر کدامش وا شود، من روزگارم محشر است

خواهشی دارم... جسارت می شود... اما اگر
موی تو آشقته باشد دور گردن بهتر است

مهدی ذوالقدر


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مهدی ذوالقدر
+ نوشته شده در  دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 11:57  توسط احسان نصری  |