میتوانی بی اینکه بپرسی چرا،
دوستم داشته باشی؟
و موهایت را
به بادی که از لای انگشتانم عبور میکند
قرض بدهی؟
میتوانی به نامم تکیه کرده
لباست را مرتب کنی
قبل از سلام
آب گلویت را قورت بدهی
و با صدایت
هزار نت به گلوی سه تار بریزی؟
عزیزم!
همه میدانند از دهانت
صدای بوسه میآید
و چشمهایت
سکوت را به دریا تحمیل میکند
خوش به حالت که زنی
و خوش به حال من
که دوستت دارم!
بهرنگ قاسمی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۹ساعت 17:18  توسط احسان نصری
|
عزیزمزمستان میانمان ریش سفیدی کرده است،نمی آیی؟بهرنگ قاسمیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در سه شنبه هفتم بهمن ۱۳۹۳ساعت 17:47  توسط احسان نصری
|
شایداین برای بی نهایت مین بار استکه می گویم دوستت دارمبا دارم دارم که آغوش پر نمی شودکمی نزدیکتر بیا خسیس...بهرنگ قاسمیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در جمعه ششم تیر ۱۳۹۳ساعت 12:53  توسط احسان نصری
|
وقتی همدیگر را به آغوش می کشیم
نمی دانیم چکار کنیم
شنیده ام باران
شعبده بازی ست
که از کلاهش
صدای بوسه در می آورد و بر کفِ خیابان می ریزد
عزیزم
سیرک برویم؟
بهرنگ قاسمیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در دوشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۳ساعت 13:33  توسط احسان نصری
|
مادرم دست روى سرم كشيد
من را سوارِ تاكسى كرد و گفت؛
پسرم برو و سرنوشتت را عوض كن
يادِ فيلم هاى جنگى افتادم
فرمانده ضامن را مى كشيد،
نارنجك را قِل مى داد
تا بلكه سرنوشتِ شهرِ سوخته را عوض كند
بهرنگ قاسمی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 14:5  توسط احسان نصری
|
دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی میخواهد
با زبانی که نمی فهمم چیست
می خواهم به دردی که نمی دانم چیست
زار زار گریه کنم
بهرنگ قاسمی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در پنجشنبه نهم آبان ۱۳۹۲ساعت 12:27  توسط احسان نصری
|
دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست؛
یا نمی خواهی ام،
یا...
یا ابوالفضل!
یعنی نمی خواهی ام؟!
بهرنگ قاسمی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
بهرنگ قاسمی
+
نوشته شده در جمعه بیست و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 12:46  توسط احسان نصری
|