در اطراف خانه ی منآنکس که به دیوار فکر می کند، آزاد است!آنکس که به پنجره... غمگین!و آنکس که به جستجوی آزادی است،میان چاردیواری نشستهمی ایستد... چند قدم راه می رود!نشسته... می ایستدچند قدم راه می رود!نشسته... می ایستد... چند قدم راه می رود!نشستهمی ایستد... چند قدم راه می رود!نشسته... می ایستدچند قدم...حتی تو هم خسته شدی از این شعرحالا چه برسد به او که...نشستهمی ایستد...نه!...افتاد!گروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در پنجشنبه هفتم تیر ۱۳۹۷ساعت 13:9  توسط احسان نصری
|
هنوز دست داشتم که تو را بغل کنمهنوز لب داشتم که بگویم، ببوسمتهنوز پا داشتم...و این سطرِ لعنتىاز سطرهاى قبل دور شدو از پله هاى تنهایىِ بزرگ بالا رفت.چیزى در رویاهامان مى سوختو دود از قطار برمى خاستحالامن بازگشته ام مادر!حالامن، عذابِ توام مادر!من، جهنمِ توام!تو مجبورىکهنه ى جهنمت را عوض کنىو هیچ چیز غمگین تر از این نیستکه مجبور باشىجهنمت را بغل کنىجهنمت را ببوسىگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۶ساعت 23:51  توسط احسان نصری
|
شبهرچه تاریک ترستارگان، روشن ترگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در جمعه یکم دی ۱۳۹۶ساعت 1:19  توسط احسان نصری
|
اصلاً مهم نیستتو چند ساله باشیمن همسن و سال تو هستممهم نیستخانه ات کجا باشدبرای یافتنت کافی استچشم هایم را ببندمخلاصه بگویمحالاهر قفلی که می خواهدبه درگاه خانه ات باشدعشق پیچکی استکه دیوار نمی شناسدگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:51  توسط احسان نصری
|
گفتی دوستت دارمو من به خیابان رفتم!فضای اتاق برای پرواز کافی نبود.گروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 16:19  توسط احسان نصری
|
فكر كنبه بارانی كه از پيراهنت می گذرداز پوستت می گذردو از درونتو را غرق می كندگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 23:17  توسط احسان نصری
|
من و تو بارهازمان رادر کافه ها و خیابان هافراموش کرده بودیمو حالازمان داشت از ماانتقام می گرفتگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در شنبه دوم بهمن ۱۳۹۵ساعت 22:49  توسط احسان نصری
|
تو غافلگیری رگبار بودیو منمردی که چتر به همراه نداشت...گروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در شنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۵ساعت 15:7  توسط احسان نصری
|
می ترسانَدَم قطاروقتی که راه می افتدو این همه آدم رااز آن همهجدا می کندگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در چهارشنبه سوم شهریور ۱۳۹۵ساعت 12:35  توسط احسان نصری
|
دلم گرفته استدرست مثل لک لکیکه بال هایش را برای کوچ امتحان می کندگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۵ساعت 14:51  توسط احسان نصری
|
احساس می کنمکسی که نیستکسی که هست رااز پا در می آورد...گروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در دوشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 15:10  توسط احسان نصری
|
هر نُتی که از عشق سخن بگویدزیباستحالاسمفونی پنجم بتهوون باشدیا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توستگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در دوشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۴ساعت 23:34  توسط احسان نصری
|
ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نگفتنی اش.
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگینانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.
گروس عبدالملکیان
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:20  توسط احسان نصری
|
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی است کمی خسته شوی
کافی است کمی بایستی...
گروس عبدالملکیان
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در دوشنبه یکم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:45  توسط احسان نصری
|
من تنها میشوم
تو تنها...
نه، این فعل حذف به قرینه معنا نمیشود
می دانم نمیشوی...
گروس عبدالملکیان
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 13:25  توسط احسان نصری
|