سبز بودم که به تیغ هرس انداختی ام
دست و پا بسته به چنگ هوس انداختی ام

خواستم پشت و پناهم بشوی اما حیف
سپرم کردی و در تیر رس انداختی ام

جلد بامت شده بودم که تو بالم بدهی
بال و پر بسته به کنج قفس انداختی ام

در قفس گشته ام انقدر که دورت بزنم
دور باطل زدم و از نفس انداختی ام

مثل یک بچه ی نا خواسته زاییده شدم
مثل یک مادر ناچار پس انداختی ام

فواد میرشاه ولد


برچسب‌ها: اشعار, غزل, فواد میرشاه ولد
+ نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۳ساعت 14:40  توسط احسان نصری  |