لااقل برف نمی آید که تو
عبور کنی
از میان کوچه

بارانی نمی بارد که خیس شوند
موهایت

همه چیز سطحی می بارد این ماه ها
جز اشک های من
که عجیب نیاز به چند ناودانی دارند
حیف که نمی شود
وگرنه اتاقت را تا اتاقم
کول می کردم
آن وقت
لباس هایت همسایه ی لباس هایم می شد...

حالا فرقی نمی کند بودنت
مهم این بود که ما
همیشه از عطر تو
سوء استفاده کنیم

نیما معماریان


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, نيما معماريان
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 23:35  توسط احسان نصری  | 

پدرت
در خیابان انقلاب کرد

تو
در دلم...

نيما معماريان


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, نيما معماريان
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:46  توسط احسان نصری  | 

باران
آبرویم را خرید

شبیه مردی که گریه نمی کند
به خانه برگشتم

نیما معماریان


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, نيما معماريان
+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 12:37  توسط احسان نصری  | 

دست نگهدار؛
مهمانی هم حدی دارد

از امشب من به خواب تو می‌آیم

نیما معماریان


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, نيما معماريان
+ نوشته شده در  یکشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۲ساعت 13:50  توسط احسان نصری  |