یک قدم پیش یک قدم به عقب، حال من وقت دیدنت این است
حال سرباز بینوایی که، رو به هر سمت و سو کند مین است

از بساط من شکسته فروش، نگذر اینقدر بی تفاوت و سرد
چیزی از من بخر خیالت جمع، قیمت دلشکسته پایین است

ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ نپرﺱ، ﺑﯽ ﺗو ﺧﺮﺍﺏ؛ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺍﺋﻢ ﺍلخمرت
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﻏﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭی حیف، ﺟﻨﺲ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼین ﺍﺳﺖ

دستِ گرمیِ چشم سگدارت، استخوان استخوان جویده شدم
روز بازی چه بر سرم آید، اگر امروز روز تمرین است

تا که تعبیر خوابهایم را، مو به مو بشنوم شبی بردار
روسری را، که در پریشانی، گیسوان تو ابن سیرین است

باز کن بالهای پنجره را، بس که زل زد به آسمان دق کرد
زنگ در ناله می کند، بشتاب، گوش دیوار خانه سنگین است

باز در انتظار دیدارت، کوچه را جرعه جرعه نوشیدم
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ته نشین آن باشی، تلخی انتظار شیرین است

مجید آژ


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مجید آژ
+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 14:1  توسط احسان نصری  | 

سیب غلتان رودخانه ی من، آهوی نقش بسته بر چینی
پری قصه های کودکی ام، قالی دستبافِ تزیینی

خُنکای نسیم اول صبح، گرمی چای عصر پاییزی
به چه نامی تو را صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی

دور مجنون گذشت اینک من، دور لیلا گذشت اینک تو
دست بردار از این حکایت تلخ، تا بگویم چقدر شیرینی

از کدامین عشیره ای بانو، که در این شهر آسمان زنجیر
شیر از آفتاب می دوشی، میوه از باغ ماه می چینی

ای جهان بر مدار مردمکت، چشم بردارم از تو؟ ممکن نیست
منم آنکس که زندگی کرده، سالها با همین جهان بینی

گیسووان سیاه پوشت را، روی دیوار شانه ها آویز
تا ببینی غزلسرایان را، همه مشتاق شعر آیینی

جنبش سبز فتنه انگیزی، اگر از جای خویش برخیزی
کودتاچیِ مخملی دامن، شورشی! بهتر است بنشینی

عشق حق مسلم من و توست، مابقی را به دیگران بسپار
هرچه داری اگر به عشق دهی، کافرم گر جُویی زیان بینی

مجید آژ


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مجید آژ
+ نوشته شده در  شنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت 23:56  توسط احسان نصری  |