چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!
نمی‌توانی، می‌دانم، نمی‌توانی، اما
بیا کمی بد باش!

تویی که سبزه و گل را به آب عادت دادی
تویی که با لب خود، این غمین تنها را
به می بشارت دادی

تو را که می‌بینم
خیال می‌کنم انسان، همیشه این‌سان است

چرا همیشه بهاری؟ کمی زمستان باش!
مرا به سردی این روزگار عادت ده!
چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!

عمران صلاحی


برچسب‌ها: اشعار, شعر نو, عمران صلاحی
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۹ساعت 11:18  توسط احسان نصری  | 

هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هرچه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم

جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم.
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند

از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم

عمران صلاحی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, عمران صلاحی
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:48  توسط احسان نصری  |