نمیخواهم همراه با عشق
اضطرابهای این جهانی را
به تو بسپرم
من از میان این قالبهایی
که آدمیان ساختهاند
عبور میکنم
به سوی تو میآیم
که نیستی
دیگر نیستی و انحطاط آدمی
معنی مرگ نمیدهد
اکنون نه زمان است
اکنون نه مکان است
در غیبت زمان و مکان
نه سنگ است
نه آواز پرنده است
نه میوه است
نیاز آدمی به اکنون است
نه گذشته نه آینده
من از صدای خشخش این برگها
پریشان میشوم
چهرهام زرد میشود
و قلبم تند میزند
باد برگها را
به حوض سنگی خالی میبرد
تصاویر من که بر دیوار سنگی
مینشیند
یادگاری از سالهایی است
که من جوان بودم
و تو را دوست داشتم
احمدرضا احمدی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۹ساعت 9:14  توسط احسان نصری
|
خانهام را گم کردهام
این جریان هولناک
عطرهای تو در باران
مرا آسوده نمیگذارند
پس
باز آی در این فصل بی باران
اقرار میکنم
تو را دوست داشتم
تو
همان که مرا با لباس آبی
به عمق تعجب و انکار انبوه برده بودی
من ایستادم
بی دفاع
تو بردی
من ماندم
تو بردی
گفتم: ببر که من دوست دارم
گفتم: رها میشوم
از یاد تو
از لباس آبی
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است
فراموشی لبخند تو
تو حتی در هنگام خداحافظی
من را
در راهرو نگاه نمیکردی
میرفتی میرفتی
احمدرضا احمدی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۸ساعت 22:48  توسط احسان نصری
|
از هر لیوانی که آب نوشیدمطعم لبان تو وپاییزی که تو در آن به جا ماندی به یادم بودفراموشی پس از فراموشیاماچرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آنگم شدی در خانه مانده بود؟ما سرانجام توانستیمپاییز را از تقویم جدا کنیماماطعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب هاحک شده بودلیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردمکنار گندم ها دفن کردمزود به خانه آمدمتو در آستانه ی در ایستاده بودیتو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودیگیسوان تو سفیداما لبان تو هنوز جوان بود.احمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۶ساعت 13:35  توسط احسان نصری
|
صبح تو به خیرکه ساعت حرکت قطار را،به من غلط گفتیکه من بتوانمیک روز دیگر در کنار تو باشم...احمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۶ساعت 6:45  توسط احسان نصری
|
آدمی راتوانایی عشق نیستدر عشق می شکند و می میرداحمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 23:36  توسط احسان نصری
|
آیا ما سزاوار بودیمتمام خیابان را در باران برویمو در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟احمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در شنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 0:18  توسط احسان نصری
|
چه کسی می دانستما بعد از خداحافظیبه چه چیز مبتلا می شویم؟!احمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 15:47  توسط احسان نصری
|
بوسیدمشدیگرهراس نداشتمجهان پایان یابدمن از جهان سهمم را گرفته بودم...احمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۴ساعت 23:15  توسط احسان نصری
|
انبوهی از اين بعد از ظهر های جمعه رابه ياد دارم كه در غروب آنهادر خياباناز تنهايی گريستيمما نه آواره بوديم، نه غريبامااين بعد از ظهر های جمعهپايان و تمامی نداشتمی گفتند از كودكی به ماكه زمان باز نمی گردداما نمی دانم چرااين بعد از ظهر های جمعه باز می گشتنداحمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۳ساعت 14:34  توسط احسان نصری
|