من غبطه می خورم به درختان خانه اتای کاش سر گذاشته بودم به شانه اتدر فصل جفت گیری فولاد و سنگ، کاشگنجشک من تو باشی و من آشیانه اتگنجشک من تو باشی و من در به در شوماز صبح تا غروب پی آب و دانه اتوقت غروب از تو بپرسم: چگونه استبا چند استکان مِی روشن، میانه ات؟بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنیگاه از زمین بگویی و گاه از زمانه اتیک مشت کودک اند، به دور درخت سیبانگشت های کوچک تو زیر چانه اتدر بوسه ی تو، بذر تغزل نهفته، کاشروی لبان من بشکوفد جوانه اتراس کلاغ، فرصت کشف شهود نیستبگذار تا تو را برسانم به خانه اتعلیرضا بدیعبرچسبها:
اشعار,
غزل,
علیرضا بدیع
+
نوشته شده در شنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۳ساعت 15:59  توسط احسان نصری
|
گفتی منتظرم نماناما نمی دانستیمن همین که زنده امیعنی منتظر تو امکاظم خوشخوبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
کاظم خوشخو
+
نوشته شده در جمعه سی ام خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:30  توسط احسان نصری
|
سکوت می کنم و عشق در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویشتنداری استتمام روز، اگر بی تفاوتم، اماشبم قرین شکنجه، دچار بیداری استرها کن آنچه شنیدی و دیده ای، هر چیزبه جز من و تو و عشق من و تو، تکراری استمرا ببخش، بدی کرده ام به تو، گاهیکمال عشق، جنون است و دیگر آزاری استمرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیستببخش اگر نفسم، سرد و زرد و زنگاری استبهشت من، به نسیم تبسمی دریابجهان جهنم ما را، که غرق بیزاری استسهیل محمودیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
سهیل محمودی
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:20  توسط احسان نصری
|
مي خواهمموهام را شانه نزنمانگشت هات گير بيفتدلای موهامعباس معروفیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
عباس معروفی
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:5  توسط احسان نصری
|
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزدو به مجنون و به لیلا شدنش می ارزددفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویسسند عشق به امضا شدنش می ارزدگرچه من تجربه ای از نرسیدن هایمکوشش رود به دریا شدنش می ارزدکیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوزحتم دارد که به احیا شدنش می ارزدبا دو دست تو فرو ریختن دم به دممبه همان لحظه ی بر پا شدنش می ارزددل من در سبدی عشق به نیل تو سپردنگهش دار، به موسی شدنش می ارزدسالها گرچه که در پیله بماند غزلمصبر این کرم به زیبا شدنش می ارزدعلی اصغر داوریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
علی اصغر داوری
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۳ساعت 23:55  توسط احسان نصری
|
تو را باید به دستور زبان اضافه کنند،توضمیر ناخودآگاه شعرهای منی...کامران رسول زادهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
کامران رسول زاده
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:25  توسط احسان نصری
|
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ستپشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ستانفرادی شده سلول به سلول تنمخود من در خود من در خود من زندانی ستدست های تو کجایند که آزاد شوم؟هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیستابرها طرحی از اندام تو را می سازندکه چنین آب و هوای غزلم بارانی ستشعر آنی ست که دور لب تو می گرددشاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ستدوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاستدوستم داشته باش عشق به این آسانی ست حسین جنت مکانبرچسبها:
اشعار,
غزل,
حسین جنت مکان
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۳ساعت 14:12  توسط احسان نصری
|
وقتي مي گويند نيستكاغذ را گفته باشند يا برق رافرق نداردمن ياد تو مي افتم...علیرضا روشنبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علیرضا روشن
+
نوشته شده در شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:22  توسط احسان نصری
|
تو را آن گونه می خواهم که باغی باغبانش راشبیه مادر پیری که می بوسد جوانش راتو را در یک شب بارانی غمگین سرودم کهنمی دانم زمانش را، نمی یابم مکانش رامن آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدانبرای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش راپریشانم شبیه پادشاهی خفته در بسترکه بالای سرش می بیند امشب دشمنانش راتو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارماز آن پس بارها گم کرده ام فصل خزانش راپرستویی که با تو هم قفس باشد نمی ترسدبدزدند آب و نانش را، بگیرند آسمانش راتو ماهی باش تا دریا برقصد، موج برداردتو آهو باش تا صیاد بفروشد کمانش رامن آن مستم که در میخانه ای از دست خواهد رفتاگر دستان تو پر کرده باشد استکانش راامیرعلی سلیمانیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
امیرعلی سلیمانی
+
نوشته شده در جمعه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 14:3  توسط احسان نصری
|
فکر می کنم خداتو را به ملائک وعده داده بودکه آدم را،سجده کردندناصر رعیت نوازمیلاد با سعادت یگانه منجی عالم بشریت، امام مهدی (عج) مبارک بادبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
ناصر رعیت نواز,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:4  توسط احسان نصری
|
هر شب که می خوابممی گویم صبح که آمدیبا شاخه ای گل سرخوانمود میکنم هیچ دلتنگ نبودمصبح که بیدار میشوممی گویمشببا چمدانی بزرگ می آیدو دیگر نمی رودکیکاووس یاکیدهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
کیکاووس یاکیده
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۳ساعت 22:24  توسط احسان نصری
|
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتادناخواسته در تیررس راهزن افتاددر تیررس من گره انداخت به ابروآهسته کمان و سپر از دست من افتادبی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرامدر دام دو تا چشم، دو شمشیر زن افتادمی خواستم از او بگریزم دلم امااین کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتادلرزید دلم مثل همان روز که چشممدر کشور بیگانه به یک هم وطن افتاددرگیر خیالات خودم بودم و او گفتمن فکر کنم چایی تان از دهن افتادسید حمیدرضا برقعیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
سید حمیدرضا برقعی
+
نوشته شده در سه شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۳ساعت 14:11  توسط احسان نصری
|
منتظرم جنگ جهانی سوم اتفاق بیفتدبه جنگ بروماسیر بشومو از زنداننامه های عاشقانه برایت بفرستمجلیل صفربیگیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:45  توسط احسان نصری
|
از صد آدم یک نفر انسان خوبی می شودآخرش دوران ما دوران خوبی می شودمیشود خودکامه کم کم مهربان و دست کم –شهر ما هم صاحب زندان خوبی می شودگر در آمد اشک من از رفتنت دلخور نشودست کم در شهرتان باران خوبی می شودچارراهِ بی چراغِ قرمزِ چشمان تو-با کمی چرخش در آن- میدان خوبی می شودطول و عرض کوچه تان را بارها سنجیده استکفش من دارد ریاضیدان خوبی می شودآخرش روزی پشیمان می شوی از رفتنتشعر من هم صاحب پایان خوبی می شوداصغر عظیمی مهربرچسبها:
اشعار,
غزل,
اصغر عظيمي مهر
+
نوشته شده در یکشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:51  توسط احسان نصری
|
تو را سهل انگاری فرشته هاو تو را حواس پرتی خداراهی زمین کرد زانیار بروربرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
زانیار برور
+
نوشته شده در شنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:43  توسط احسان نصری
|
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسدصبح همراه سحرخیز جوانش برسدخواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعدماجرا تازه به اوج هیجانش برسدپرده ی چاردهم وا شود و ماه تماماز شبستان دو ابروي کمانش برسدلیله القدر بیاید لب آیینه ی درکسوره ی فجر به تاویل و بیانش برسدنامه داده ست ولی عادت یوسف اینستعطر او زودتر از نامه رسانش برسدشعر در عصر تو از حاشیه بیرون برودعشق در عهد تو دستش به دهانش برسدظهر آن روز بهاري چه نمازي بشودکه تو هم آمده باشی و اذانش برسدقاسم صرافانبرچسبها:
اشعار,
غزل,
جمعه های انتظار,
قاسم صرافان
+
نوشته شده در جمعه شانزدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 21:4  توسط احسان نصری
|
من صبورم امابه خدا دست خودم نیست اگر می رنجمیا اگر شادی زیبای تو رابه غم غربت چشمان خودم میبندممن صبورم اماچه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونمو به یاد همه ی خاطره های گل سرخمثل یك شبنم افتاده ز غم مغمومممن صبورم امابی دلیل از قفس كهنه ی شب می ترسمبی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروبو چراغی كه تو را از شب متروك دلم دور كندمن صبورم اماآه، این بغض گرانصبر چه می داند چیستحمید مصدقبرچسبها:
اشعار,
شعر نو,
حمید مصدق
+
نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 22:30  توسط احسان نصری
|
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می کندشیر دوراندیش با آهو مدارا می کندزهر دوری باعث شیرینی دیدارهاستآب را گرمای تابستان گوارا می کند جز نوازش شیوه ای دیگر نمی داند نسیمدکمه ی پیراهنش را غنچه خود وا می کندروی زرد و لرزشت را از که پنهان می کنی؟نقطه ضعف برگها را باد پیدا می کنددلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشترپشت عاشق را همین آزارها تا میکنداز دل همچون زغالم سرمه می سازم که دوستدر دل آیینه دریابد چه با ما می کندنه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیزعاشقی چون من فقط او را تماشا می کندکاظم بهمنیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
کاظم بهمنی
+
نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 10:11  توسط احسان نصری
|
زیبائی و زیبائی تو ورد زبان استموهات سیاه است و دو ابروت کمان استچشمان تو گیرنده تر از قهوه ی قاجارخون قجری در رگ تو در جریان استاینجا سر زیبائی تو کنگره برپاستزیبائی تو سوژه ی اجلاس سران استآنقدر مهمی که به یک خنده و اشکتبازارچه ی ارز و طلا در نوسان استدر شهر قدم می زنی و پشت سر تویک مجمع دیوانه و سرگشته روان استبانو! سر تسخیر تو جنگی شده آغازاین جاذبه آغازگر جنگ جهان استبیخود پی توصیف تو در شعر گرفتم"چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است"احسان نصریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری
+
نوشته شده در دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 9:39  توسط احسان نصری
|
کس مثل تو اسطوره ی شیرین دهنی نیستهمرنگ لبت هیچ عقیق یمنی نیستپوشانده تنت را شب مویی که یقیناًکوتاه تر از پیرهن ترکمنی نیستدریاچه ی آغوش تو آرام که باشددر ذهن چه کس وسوسه ی آبتنی نیستکارم شده در شهر بگردم و بگریمدیوانگی هیچ کس این حد علنی نیستدر حسرت دیدار توام تا به قیامتروزی که تنی دستخوش پیرهنی نیستدر من نفسی هست که هر مرد ندارددر تو هوسی هست که در هیچ زنی نیستحسن حسن پوربرچسبها:
اشعار,
غزل,
حسن حسن پور
+
نوشته شده در شنبه دهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:41  توسط احسان نصری
|
تنهایک آغوش می خواهماز تمام این هستی...هستی...؟منوچهر بلیدهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
منوچهر بلیده
+
نوشته شده در جمعه نهم خرداد ۱۳۹۳ساعت 11:30  توسط احسان نصری
|
از همان روزی که در باران سوارم کرده ایبا نگاهت هیچ میدانی چکارم کرده ای؟با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولیبا همان یک لحظه عمری بی قرارم کرده ایجرعه ای لبخند گیرا از شراب جامدتبر دلم پاشیده ای، دائم خمارم کرده ایموج مویت برده و غرق خیالم کرده استروسری روی سرت بود و دچارم کرده ایتازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیربا نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده ایدر خیابان اولین عابر منم هر صبح زوددر همان جایی که روزی غصه دارم کرده ایرأس ساعت میرسی، می بینمت، رد میشوی...کم محلی می کنی، بی اعتبارم کرده ایمن مهندس بوده ام دلدادگی شأنم نبودتازگی ها گل فروشی تازه کارم کرده ایدر نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده امخوب کردی آمدی... مجنون تبارم کرده ایدر ولا الضالین حمدم خدشه ای وارد نبودوایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده ایمهدی ذوالقدربرچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی ذوالقدر
+
نوشته شده در پنجشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:34  توسط احسان نصری
|
می دانم...آخر یک روز خسته می شود از نیامدنششوخی که نیست...مگر آدمچقدر می تواند نیایدآرش نژادیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
آرش نژادی
+
نوشته شده در چهارشنبه هفتم خرداد ۱۳۹۳ساعت 11:55  توسط احسان نصری
|
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتربا همه گرمیم... با دل های تنها بیشتردرد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیمقالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتربَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگارزخم غربت بر دلم آورد این جا بیشترهر شبِ عمرم به یادت اشک می ریزم ولیبعدِ حافظ خوانیِ شب های یلدا بیشتررفته ای... اما گذشتِ عمر تاثیری نداشتمن که دلتنگ توام امروز... فردا بیشترزندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تربغض جانکاه است هنگام تماشا بیشترهیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندیدهر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتربر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: "عاشقم"خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...حامد عسکریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
حامد عسکری
+
نوشته شده در سه شنبه ششم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:37  توسط احسان نصری
|
غمت را به من بدهدلت رابه هر که می خواهی.عشق،تاوان سنگینی دارد.افشین صالحیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
افشین صالحی
+
نوشته شده در دوشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۳ساعت 13:3  توسط احسان نصری
|
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟بگو کجایی و نوک می زنی به دانه ی کی؟هوای گریه که تنگ غروب زد به سرتپناه می بری از غصّه ها به شانه ی کی؟شبی که غمزده باشی تو را بخنداندادای مسخره و رقصِ ناشیانه ی کی؟اگر شبی هوسِ یک هوای تازه کنیفرار می کنی از خانه با بهانه ی کی؟تو مست می شوی از بوی بوسه ی چه کسی؟تو دلخوشی به غزلهای عاشقانه ی کی؟اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ اینکه نیمه شب نرساند تو را به خانه یکیمهدی فرجیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی فرجی
+
نوشته شده در یکشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۳ساعت 15:51  توسط احسان نصری
|
با من سخنی بگو، مهتاب بر مرداب هم می تابدسینا به منشبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
سینا به منش
+
نوشته شده در شنبه سوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 14:13  توسط احسان نصری
|
بگذار زمان روی زمین بند نباشدحافظ پی اعطای سمرقند نباشدبگذار که ابلیس در این معرکه یک بارمطرود ز درگاه خداوند نباشدبگذار گناه هوس آدم و حوّابر گردن آن سیب که چیدند نباشدمجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاشاین قصه همان قصه که گفتند نباشد ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهتآن وعده ی نادیده که دادند نباشدیک بار تو در قصه ی پر پیچ و خم ماآن کس که مسافر شد و دل کند نباشدآشوب، همان حس غریبی ست که دارموقتی که به لب های تو لبخند نباشددر تک تک رگهای تنم عشق تو جاریستدر تک تک رگهای تو هرچند نباشدمن می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...زنجیر نگاه تو که پابند نباشدوقتی که قرار است کنار تو نباشمبگذار زمان روی زمین بند نباشد...رویا باقریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
رویا باقری
+
نوشته شده در جمعه دوم خرداد ۱۳۹۳ساعت 8:32  توسط احسان نصری
|
نمی دانم این روزها کجای دنیا را عاشق کرده ایاما حتم دارم هنوز، تنها که می شویکنارِ دریاچه ای، به سنگ هایِ غمگین شنا یاد می دهییا شاید به لباس هایِ ویترین نشستهحسرت می دهی تنت راچه می دانمشاید هم کافه ای را پیدا کرده ایکه قدر سیگار کشیدنت را می داندبه انضمام یک کافه چیکه هر بار با اشاره ات به دیوار می خورداما در این خانههمه چیز دست نخورده ماندهجز سرفه هایم که شدید تر شدهو همسایه های متعهدکه شب بیداری مردی عزب را تاب نمی آورندهمه چیز شکل سابق داردجز من و لباسهای تو،که از فرطِ آغوش چروک شده اندراستی از آنجا که تو هستی خیالم راحت استاما این حوالی دیگرهیچکس عاشق نمی شود...شهریار بهروزبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شهریار بهروز
+
نوشته شده در پنجشنبه یکم خرداد ۱۳۹۳ساعت 12:38  توسط احسان نصری
|