گرچه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند

فاصله بين من و شهر شما يک وجب است
نقشه ها وقتی از اين فاصله ها می کاهند

من که از خود خبرم نيست چه قيدی دارم؟
«جمله های خبری» قيد مکان می خواهند

راهی شهر شما می شوم از راه خيال
بی خيالان چه بخواهند چه نه، گمراهند ـ

شهر پر می شود از اهل جنون «برج» به «برج»
«مهر» خواهان شما «مشتری» هر «ماه» اند

به «نظامی» برسانيد که در نسخه ی ما
خسروان برده ی کت بسته ی شيرين شاه اند

چند قرن است که خرما به نخيل است و هنوز
دست های طلب از چيدن آن کوتاه اند

غلامرضا طریقی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, غلامرضا طریقی
+ نوشته شده در  یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 16:13  توسط احسان نصری  | 

دست هایِ تو،
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور می شدم

شمس لنگرودی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شمس لنگرودی
+ نوشته شده در  شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ساعت 15:45  توسط احسان نصری  | 

این لحظه ها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیه های واقعه هستند و نیستند

این لحظه ها که بی تو سراسیمه می دوند
ای کاش این دقایق آخر بایستند

یا لااقل برای کسی بازگو کنند
چشمان بی قرار‌ِ که را می گریستند

این چرخ چرخهای مداوم برای کیست؟
تب دار می وزند، مگر شعله زیستند؟

تب دار می وزند، سرآسیمه می دوند
در جست و جوی روشن چشمان کیستند؟

یک روز سرد: جمعه ی دیگر بدون تو
ای کاش این دقایق بی تو بایستند

مریم سقلاطونی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, مریم سقلاطونی, جمعه های انتظار
+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 22:29  توسط احسان نصری  | 

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم ها اگر می یافتم
آه من در سینه ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ست
دسترنج کاج ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من که در بندم کجا؟ میدان آزادی کجا؟
کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...

علیرضا بدیع


برچسب‌ها: اشعار, غزل, علیرضا بدیع
+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 12:46  توسط احسان نصری  | 

چقدر خوب

همه ی نیمکت های شهر را دزدیده اند
تا پیاده روی های من و تو
پایانی نداشته باشد...

محمد غفاری


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, محمد غفاری
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:22  توسط احسان نصری  | 

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را

قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

کاظم بهمنی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, کاظم بهمنی
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 10:29  توسط احسان نصری  | 

حوّا هم که باشی

من آدم نمی شوم
پس بی خودی جای بوسه
سیب تعارفَم نکن!

رضا کاظمی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, رضا کاظمی
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت 9:43  توسط احسان نصری  | 

فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده ام تو را» گرم است

بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

نجمه زارع


برچسب‌ها: اشعار, غزل, نجمه زارع
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:51  توسط احسان نصری  | 

لب های تو
شبیه مسئله های ریاضی
شیرین اند
و من دلم می خواهد
هر بار
از راهی تازه
امتحانشان کنم

احسان نصری


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, احسان نصری
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 17:34  توسط احسان نصری  | 

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست
عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست

چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست

تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست

میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر
امشب ای آتش، شب مهمان نوازی های توست

فاضل نظری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, فاضل نظری
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 15:5  توسط احسان نصری  | 

عشق
راهی ست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از...

من فکر می کنم
فقط عشق می تواند
پایان رنج ها باشد

به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشقانه می خوانم
من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است

رسول یونان


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, رسول یونان
+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ساعت 12:9  توسط احسان نصری  | 

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه

بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بی سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه

هر کسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم است و سیب خوردن، آدم است و اشتباه

سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"

حامد عسکری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حامد عسکری
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 13:10  توسط احسان نصری  | 

گريزی ندارم که شعری بگويم
دل نازکت را به نحوی بجويم

بگويم که پشتم به خورشيد گرم است
زمانی که گُل می کنی روبرويم

و حالا در اين قحطی آب و احساس
دلم را کجا مثل دستم بشويم؟

از اول تو بی پرده با من نگفتی
که بی پرده حالا من از خود بگويم

من از تشنگی های خود با تو گفتم
و از مخزن بغض ها در گلويم

جواب تو تکرار تلخ عطش بود
و سنگی که لغزيد سوی سبويم

گُل لحظه ها را به مفهوم مطلق
اجازه ندادی کنارت ببويم

اجازه ندادی که چشمت بيفتد
به چشم سکوت من و های و هويم

و حالا... تو با برق الماس چشمت کلیک كن:
بميرم؟ بمانم؟ بخندم؟ بمويم؟

سید حسن حسینی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سید حسن حسینی
+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 12:55  توسط احسان نصری  | 

آخرین ها،
همیشه آدم را به فنا می دهند!
پُک آخر...
پیک آخر...
و دیدار آخر

میلاد تهرانی


برچسب‌ها: اشعار, ترانه ابزورد, میلاد تهرانی
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 14:12  توسط احسان نصری  | 

پیچ و تاب تند جاده ها را دوست دارم
وقتی عبور از این پیچ و تاب
در اتوبوسی کنار تو
ناخواسته
ما را به آغوش هم می کشاند

احسان نصری


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, احسان نصری
+ نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:52  توسط احسان نصری  | 

يك روز اشك هاي تو فرياد مي شود
و عشق از محاصره آزاد مي شود

يك روز پر شكوه كه تاريخ عاشقي
بر پايه ي نگاه تو بنياد مي شود

روزي كه دست هاي تو در دست هاي من
از دستبرد فاجعه آزاد مي شود

تقويم پر تراكم رحلت به دست تو
تغيير مي نمايد و ميلاد مي شود

كابوس دشت هاي جنوب از عبور تو
خواب شمال مي شود و شاد مي شود

در كوچه هاي كهنه كه ديوار حاكم است
تنديس هاي پنجره ايجاد مي شود

خوشبخت قلب من كه به ياد تو مي تپد
خوشبخت اسم من كه به تو ياد مي شود

ابراهیم واشقانی فراهانی

برچسب‌ها: اشعار, غزل, ابراهیم واشقانی فراهانی, جمعه های انتظار
+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 23:47  توسط احسان نصری  | 

تنهایی
شبیه بهمن است
وقتی که می آید
گریزی از آن نیست
مگر به جانپناه آغوش تو

احسان نصری


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, احسان نصری
+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 23:39  توسط احسان نصری  |