پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!تا که بگویم غم دل بیشتردوست ترت دارم از هرچه دوستای تو به من از خود من خویشتردوست تر از آنکه بگویم چقدربیشتر از بیشتر از بیشترداغ تو را از همه داراترمدرد تو را از همه درویشترهیچ نریزد به جز از نام توبر رگِ من گر بزنی نیشترفوت و فن عشق به شعرم ببخشتا نشود قافیه اندیشترقیصر امین پوربرچسبها:
اشعار,
غزل,
قیصر امین پور
+
نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۶ساعت 20:58  توسط احسان نصری
|
هنوز دست داشتم که تو را بغل کنمهنوز لب داشتم که بگویم، ببوسمتهنوز پا داشتم...و این سطرِ لعنتىاز سطرهاى قبل دور شدو از پله هاى تنهایىِ بزرگ بالا رفت.چیزى در رویاهامان مى سوختو دود از قطار برمى خاستحالامن بازگشته ام مادر!حالامن، عذابِ توام مادر!من، جهنمِ توام!تو مجبورىکهنه ى جهنمت را عوض کنىو هیچ چیز غمگین تر از این نیستکه مجبور باشىجهنمت را بغل کنىجهنمت را ببوسىگروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۶ساعت 23:51  توسط احسان نصری
|
از به دوش کشیدن من خسته شدی
سنگین بودم
از دست هایم خسته شدی
و از چشم هایم
و از سایه ام
حرف هایم تند و آتشین بودند
روزی می آید
ناگهان روزی می آید
که سنگینی ردپاهایم را
در درونت حس کنی
رد پاهایی که دور می شوند
و این سنگینی
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود
ناظم حکمت
ترجمه ی رسول یونان
برچسبها:
اشعار,
شعر جهان,
ناظم حکمت,
رسول یونان
+
نوشته شده در سه شنبه پانزدهم اسفند ۱۳۹۶ساعت 23:0  توسط احسان نصری
|
دل بی دست و پای من بنشین فتح این شهر در توان تو نیستسهم تو از جهان همین خانه ست گرچه این خانه هم از آن تو نیستدل من نیمه ی پری داری بدتر از نیم خالی لیوانهرچه رنج است در جهانِ تو هست هرچه شادی ست در جهان تو نیستسینه به سینه سوختی اما دیده بر دیده دوختی اماهستی ات را فروختی اما هیچ جز هیچ در دکان تو نیستسال ها دست و پا زدی اما از کجا تا کجا زدی امایک وجب از زمین از آن تو نیست آسمان سهم کودکان تو نیستای در این روزهای قطعا بد احتمال غم تو صد در صدحیف این ماه های بی مقصد فصل پایان داستان تو نیستغلامرضا طریقیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
غلامرضا طریقی
+
نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۶ساعت 21:25  توسط احسان نصری
|