در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریمیارای گفتن گله ها نیست، بگذریمدردیست در دلم که دوایش نگاه توستدردا که درد هست و دوا نیست، بگذریمگفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم...ابری که می گذشت به آهنگ گریه گفت:دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»هرچند دشمنم شده ای دوست دارمتبر دوستان گلایه روا نیست، بگذریمسجاد سامانیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
سجاد سامانی
+
نوشته شده در چهارشنبه سی ام دی ۱۳۹۴ساعت 10:25  توسط احسان نصری
|
شایددیگرهیچوقت حرف نزنماگرامکان در آغوش کشیدنت را داشته باشمافشین یداللهیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
افشین یداللهی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۴ساعت 9:51  توسط احسان نصری
|
با خنده اگر از منِ بازنده گذشتهشادم که مرا دیده و با خنده گذشته!بخشیده ام او را به رقیب و نتوان گفتاز آنچه به روزِ منِ بخشنده گذشتهاز دست کج رهگذرِ باغ، گذشتیمسیبی اگر از شاخه ی ما کنده، گذشتهگفتیم: "در آینده هم از عشق توان گفت"آنقدر نگفتیم... که آینده گذشتههرکس که به حال منِ دلباخته خندیدبا خنده رسیده ست و سرافکنده گذشتهگفتی سر تو باز بجنگم ولی افسوسعمری ست قمار از منِ بازنده گذشته...حسین زحمتکشبرچسبها:
اشعار,
غزل,
حسین زحمتکش
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۴ساعت 9:58  توسط احسان نصری
|
دو گروه از مردان
هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت
آنان که به "جنگ" رفته اند،
و آنان که "عاشق" شده اند...
رومن رولان
برچسبها:
اشعار,
شعر جهان,
رومن رولان
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۴ساعت 12:12  توسط احسان نصری
|
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟تو را که از همه ی جنبه ها سری از مندرخت خشکم و هم صحبت کبوترهاتو هم که خستگی ات رفت، می پری از مناجاق سردم و بهتر همان که مثل همهمرا به خود بگذاری و بگذری از منمن و تو زخمی یک اتفاق مشترکیمکه برده دل پسری از تو، دختری از من گذشت فرصت دیدار و فصل کوچ رسیددم غروب، جدا شد کبوتری از مننساخت با دل آیینه ام دل سنگتتویی که ساختی انسان دیگری از منچه مانده از تو و من؟ هیزم تری از تواجاق سوخته ی خاک بر سری از منچه مانده باقی از آن روز؟ دختری از توچه مانده باقی از آن عشق؟ دفتری از منعلیرضا بدیعبرچسبها:
اشعار,
غزل,
علیرضا بدیع
+
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم دی ۱۳۹۴ساعت 10:7  توسط احسان نصری
|
برای آشتی دلایلت چقدر منطقی است وقتی،با زبان بوسه حرف می زنیصبا کاظمیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
صبا کاظمیان
+
نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۴ساعت 14:16  توسط احسان نصری
|
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویممنی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویمعزا گرفته ام از اینکه باید آخر شعرماز آن دمی که تو هم می شوی روانه بگویمبه غم نشسته چنان باورم که باید از این پسبه خنده های خودم بغض شادمانه بگویمبرای بی کسی ام بس همین که حرف دلم رانشد برای کسی جز اثاث خانه بگویمبمان، انار برایت شکسته ام که غمم رابه این بهانه برای تو دانه دانه بگویم...محمد رفیعیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
محمد رفیعی
+
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۴ساعت 11:35  توسط احسان نصری
|
من نیامده ام با تو باشممن آمده ام تو باشمهیزم آتش نمی گیردآتش می شود...علیرضا روشنبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علیرضا روشن
+
نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۴ساعت 14:16  توسط احسان نصری
|
نمی توانم از اين بغض بی اراده بگويمکه با سواره چه حرفی منِ پياده بگويم؟به آن که در دلش آبی تکان نخورده، چگونهاز آتشی که نگاهت به جا نهاده بگويم؟چه سود اگر که هوای تو را نداشته باشد؟سرم کم از بدنم باد اگر زياده بگويمنه طاقتي که از آن چشم تيره، دست بدارمنه فرصتی که از اين حال دست داده بگويمپناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربتبه گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگويمچه سخت منزوی ام کرده است عشق تو، بشنو:"دلم گرفته برايت، سليس و ساده بگويم"سجاد رشيدی پوربرچسبها:
اشعار,
غزل,
سجاد رشیدی پور
+
نوشته شده در شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۴ساعت 15:14  توسط احسان نصری
|
نگران نباشیلدا رفت.دیگر شب هایِ نبودن،کوتاه می شود عزیز...افشین صالحیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
افشین صالحی
+
نوشته شده در سه شنبه یکم دی ۱۳۹۴ساعت 0:20  توسط احسان نصری
|