ساده اما قشنگ
به این بهانه...
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویم
منی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویم
عزا گرفته ام از اینکه باید آخر شعرم
از آن دمی که تو هم می شوی روانه بگویم
به غم نشسته چنان باورم که باید از این پس
به خنده های خودم بغض شادمانه بگویم
برای بی کسی ام بس همین که حرف دلم را
نشد برای کسی جز اثاث خانه بگویم
بمان، انار برایت شکسته ام که غمم را
به این بهانه برای تو دانه دانه بگویم...
محمد رفیعی
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
محمد رفیعی
+
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۴ساعت 11:35  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS