ای لبت از هرچه باغ سیب، شیرین بیش تر
کِی به پایت می شود افتاد از این بیش تر؟

ترس دارم عاشقانت مست و مجنون تر شوند
روبروی خانه ات بگذار پرچین بیش تر

ماه سیری چند؟! هر شب با وجودت ای پری
موج دریا می رود بالا و پایین بیش تر

وصف آسانی ست... هرچه خنده هایت کم شوند
شهر پیدا می کند شب گرد غمگین بیش تر

آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شب عیدش ببارد برف سنگین بیش تر

خواب دیدم (نیستی) تعبیر آمد (می رسی)
هرچه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر

امیرعلی سلیمانی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, امیرعلی سلیمانی
+ نوشته شده در  جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 14:31  توسط احسان نصری  | 

منم اناری در هنگامه ی پوسیدن

تا دورم نینداخته اند،
صورتم را به دو دست بگیر
و لب هایم را...

علیرضا روشن


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, علیرضا روشن
+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم دی ۱۳۹۲ساعت 12:28  توسط احسان نصری  | 

باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری ست که از بختِ بدِ خویش
در لشکرِ دشمن، پسری داشته باشد

حالم چو درختی ست که یک شاخه ی نا اهل
بازیچه ی دستِ تبری داشته باشد

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزندِ تو دینِ دگری داشته باشد...

آویخته از گردن من، شاه کلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد

سر در گمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت، کلافی که سری داشته باشد

حسین جنتی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حسین جنتی
+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۲ساعت 14:38  توسط احسان نصری  | 

از دور تو را دوست دارم

بي هيچ عطري
آغوشي
لمسي
و يا حتي بوسه‌اي

تنها
دوستت دارم
از دور

جمال ثريا


برچسب‌ها: اشعار, شعر جهان, جمال ثريا
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۲ساعت 17:1  توسط احسان نصری  | 

تو رسیدی که یکی شاعری اش گل بکند
چشمه ای خشک از این معجزه قل قل بکند

فوران کردن من هیچ، دماوند هم آه
روبروی تو بعید است تحمل بکند

باش در هیات آیینه و بگذار جهان
روزی از دیدن تصویر خودش هل بکند

اخم هایت خفه ام می کند ای کاش یکی
گره ی بین دو ابروی تو را شل بکند

آبشاری ست نماد منِ افتاده که عشق
عظمت می دهدش هرچه تنزل بکند

خوبی اندازه ی انبوه بدی های زمان
که زمین در خودش احساس تعادل بکند

جواد منفرد


برچسب‌ها: اشعار, غزل, جواد منفرد
+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ساعت 11:56  توسط احسان نصری  | 

از ما که گذشت،

به شما اگر رسید،
به جای ما،
روزی
هزار وعده،
دوستش داشته باشید...

بهمن‌ عطایی

برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, بهمن عطایی
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم دی ۱۳۹۲ساعت 16:27  توسط احسان نصری  | 

گفت: چرا همه ش دنبال معنای دیگری هستی...
این یک دوستی ساده است!

-آب دهانم را قورت دادم...

«دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست»

فریبا وفی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, فریبا وفی
+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲ساعت 13:2  توسط احسان نصری  | 

کم دعا کن که مرا از سر تو وا بکند
او خودش خواست تو را در دل من جا بکند

او که خوش داشت دلم را به تو بسپارد و بعد
بنِشیند عقب و سیر تماشا بکند

عاشقم کرد که دست از سر او بردارم
که مگر درد مرا درد مداوا بکند

خواست تا هر که به غیر تو دلم را بزند
و هوای تو مرا اینهمه تنها بکند

مثل ماهی که بیفتد وسط خشکی و آب
تشنه لب باشد و دور از تو تقلّا بکند

آه، حسرت به دلم ماند که یک بار شده
کوچه ی خواب مرا خواب تو پیدا بکند

و سراسیمه ترین صحنه ی کابوس مرا
تا خود صبح در آغوش تو رؤیا بکند

بی تو ام بی تو، و تنهایی بد حوصله ام
با خیال تو محال است مدارا بکند

طاقت طاق من انگار مرا می شکند
وای اگر این در و دیوار دهن وا بکند

در من آشوب تو افتاده که دنیای مرا
بعد از این، رنگ پریشانی دریا بکند...

سمیه محمدیان


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سمیه محمدیان
+ نوشته شده در  سه شنبه سوم دی ۱۳۹۲ساعت 14:18  توسط احسان نصری  |