ای لبت از هرچه باغ سیب، شیرین بیش تر
کِی به پایت می شود افتاد از این بیش تر؟

ترس دارم عاشقانت مست و مجنون تر شوند
روبروی خانه ات بگذار پرچین بیش تر

ماه سیری چند؟! هر شب با وجودت ای پری
موج دریا می رود بالا و پایین بیش تر

وصف آسانی ست... هرچه خنده هایت کم شوند
شهر پیدا می کند شب گرد غمگین بیش تر

آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شب عیدش ببارد برف سنگین بیش تر

خواب دیدم (نیستی) تعبیر آمد (می رسی)
هرچه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر

امیرعلی سلیمانی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, امیرعلی سلیمانی
+ نوشته شده در  جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 14:31  توسط احسان نصری  |