عمر من
دیگر قد نمی دهد
بگو سفرت
کوتاه بیاید
احسان پرسا
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
جمعه های انتظار,
احسان پرسا
+
نوشته شده در جمعه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 15:38  توسط احسان نصری
|
وقــتی حِــس میــکنید یــه نــفر عَــوضیه ،
بــه حــستون اعــتماد کــنید ...
سَــند و مَــدرکش ،
کم کم جــور میشه ! برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:27  توسط احسان نصری
|
آب نریختم ... که برگردی ...! آب ریختم ... تا پاک شود ...
هر چه رد پای توست از زندگی ام
برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:24  توسط احسان نصری
|
با مدعی محال است
اسرار عشق گفتن!
چونان که با تقلا
-درکیسه ی زباله-
خورشیدرا نهفتن!
سید حسن حسینی
برچسبها:
اشعار,
سید حسن حسینی
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 12:44  توسط احسان نصری
|
دیروز زمستانی
وجودم از تو گرم بود
و امروز تابستانی
بی تو
در بُهت و حیرت
یخ زده ام
دیگر به گردش فصل ها اعتقادی ندارم
به گزارش هواشناسی هم
منبع گرما را یافته ام
پس تا آمدنت
دخیل می بندم این نیمکت را
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:24  توسط احسان نصری
|
روزها را بشمریم
پریروز غمگین بودم
دیروز خسته
و امروز خشمگین
می بینی چقدر دوستت دارم؟ برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:17  توسط احسان نصری
|
گاهی فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم... برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:9  توسط احسان نصری
|
روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزو می کنه که سفر خوبی داشته باشه...
زن جواب میده: ممنون عزیزم، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟ مرد می خنده و میگه: یه دختر ایتالیایی.
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره...
دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه: خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن: ممنون، عالی بود!
مرد می پرسه: خب سوغاتی من چی شد؟
زن: کدوم سوغاتی؟
مرد: همونی که ازت خواسته بودم... دختر ایتالیایی!!!
زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید ۹ ماه صبر کنیم ! برچسبها:
داستان های ساده اما قشنگ
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:34  توسط احسان نصری
|
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمی روید. چه غم گر شاخساری بشکند
باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند
گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند
شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
فاضل نظری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
فاضل نظری
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:59  توسط احسان نصری
|
هر چقدر
عطرت را عوض کنی
باز هم تنت…
بوی کثیفِ خیانت می دهد
عزیزِ لعنتی ام
برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:41  توسط احسان نصری
|
خط زدن بر من ، پایان من نیست
آغاز بی لیاقتی توست... برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:39  توسط احسان نصری
|
خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من
خالی است بیصدا و سکوتت حیات من
دل میکَنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من
آیات سجدهدار خدا چشمهای توست
ای سوره ی مغازله، ای سور و سات من!
حقالسکوت میطلبند از لبان تو
چشمان لاابالی و لبهای لات من
شاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنهای است
تا حافظ تو باشم، شاخه نبات من!
شکر خدا که دفتر من بیغزل نماند
شد عشق نیز منکری از منکرات من
محمدمهدی سیاربرچسبها:
اشعار,
غزل,
محمدمهدی سیار
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:31  توسط احسان نصری
|
دوست داشتنِ کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردنِ کاکتوس می مونه
هر چی محکم تر بغل کنی
بیشتر آسیب میبینی ...
برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 13:17  توسط احسان نصری
|
سه شنبه؛چرا تلخ و بی حوصله؟سه شنبه؛چرا این همه فاصله؟سه شنبه؛چه سنگین! چه سرسخت، فرسخ به فرسخ!سه شنبهخدا کوه را آفرید!قیصر امین پوربرچسبها:
اشعار,
شعر نو,
قیصر امین پور
+
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 12:52  توسط احسان نصری
|
به هر کس می گویم " تـو " به خودش میگیرد
نمیداند برایِ من
هیچ کس " تو " نمی شـود.
برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 12:45  توسط احسان نصری
|
گرفتگی عضلات
دو روزی بیش
میهمان تنهایی من نیستند
در باران بهاری
دلم می گیرد
من مانده ام
با این میهمان همیشگی چه کنم؟
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری
+
نوشته شده در یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 12:36  توسط احسان نصری
|
دیگر دلواپسم نباش نامهربانم! آنقدر ضعیفم کرده ای که سرما هم مرا می خورد!!! برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:53  توسط احسان نصری
|
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به
دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
حسین پناهی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
حسین پناهی
+
نوشته شده در یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 11:50  توسط احسان نصری
|