خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من
خالی است بی‌صدا و سکوتت حیات من

دل می‌کَنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطرت عزیز‌تر از خاطرات من

آیات سجده‌دار خدا چشم‌های توست
ای سوره ی مغازله، ای سور و سات من!

حق‌السکوت می‌طلبند از لبان تو
چشمان لاابالی و لب‌های لات من

شاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنه‌ای‌ است
تا حافظ تو باشم، شاخه نبات من!

شکر خدا که دفتر من بی‌غزل نماند
شد عشق نیز منکری از منکرات من

محمدمهدی سیار

برچسب‌ها: اشعار, غزل, محمدمهدی سیار
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:31  توسط احسان نصری  |