نپرس حال مرا تا غزل به لب دارمخودت بفهم که حالم بد است و تب دارمفقط بگو لقب "شاعری" به من ندهندبگو که من دل خونی از این لقب دارم... و بی تو اینهمه شعری که هیچ می ارزند... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارمببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک استهمیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارمتو چند ساله شدی؟ آه! چند ساله شدم؟کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟بیا و این دم آخر کنار چشمم باشمباد بی تو بمیرم... چقدر تب دارم!نجمه زارعبرچسبها:
اشعار,
غزل,
نجمه زارع
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۴ساعت 11:0  توسط احسان نصری
|
گفتی می آییو یاد اخبار هواشناسی افتادمکه لذت باران های بی هنگام را می بردگفتی می آییو یاد تمام روزهایی افتادمکه بیهوده چتر برداشته بودملیلا کردبچهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
لیلا کردبچه
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۴ساعت 16:25  توسط احسان نصری
|
خوشا به بختِ بلندم که در کنارِ منیتو هم قرارِ منی هم تو بیقرارِ منیگذشت فصلِ زمستان، گذشت سردی و سوزبیا ورق بزن این فصل را، بهارِ منیبه روزهای جدایی دو حالت است فقطدر انتظارِ تواَم یا در انتظارِ منی"خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد"خوش است چون که شب و روز در کنارِ منیبمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورَدبمان که یار تواَم، عشق کن که یارِ منیبمان که مثلِ غزل های عاشقانه ی منپر از لطافتِ محضی و گوشوارِ منیمن "ابتهاج" ترین شاعرِ زمانِ تواَمتو عاشقانه ترین شعرِ روزگارِ منیجویا معروفیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
جویا معروفی
+
نوشته شده در سه شنبه بیستم بهمن ۱۳۹۴ساعت 13:26  توسط احسان نصری
|
احساس می کنمکسی که نیستکسی که هست رااز پا در می آورد...گروس عبدالملکیانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در دوشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 15:10  توسط احسان نصری
|
اگرچه یاد ندارم که دفعه ی چندممرا شکستی و... آه از نگاه این مردمبه گیسوان پریشان خود نگاه بکنکه شرح حال من است این کلاف سر در گمحکایت منِ دور از تو مانده، اینگونه ست:خمار و خسته ام و نیست قطره ای در خُمهمیشه عطر تو بی تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه ی گندم...به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم!حسین دهلویبرچسبها:
اشعار,
غزل,
حسین دهلوی
+
نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 10:50  توسط احسان نصری
|
حکایتِ بارانِ بی امان استاین گونه که مندوستت می دارم... شوریده وار و پریشان باریدنبر خزه ها و خیزاب هابه بی راهه و راه ها تاختنبی تاب٬ بی قراردریایی جستنو به سنگچین باغ بسته دری سر نهادنو تو را به یاد آوردنحکایت بارانی بی قرار استاین گونه که من دوستت می دارم...شمس لنگرودیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شمس لنگرودی
+
نوشته شده در چهارشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۴ساعت 13:40  توسط احسان نصری
|
هی رها می شوم و باز گرفتار خودمهمه از دشمن خود خسته، من از یار خودمجنگ با خویش به تحریک کسی بود که رفتغم نمی خوردم اگر بود به اصرار خودمهمه را بدرقه کردند و سلامت گفتندچشم هایی که نبودند عزادار خودمکیست با این منِ دنیازده همراز شود؟غیر از آئینه کسی نیست سزاوار خودمنوحم و می رسد این بار به من نیز، عذابکشتی ام بس که فرو رفته در افکار خودممثل یک عقربه ی کوچک بی خواب شدممی روم هر شب و هر روز به دیدار خودمچهره ام مثل دلم پیر نمی شد این طورمن نبودم اگر این قدر طلبکار خودمعشق فهمید بعید است مقید شدنمکه مرا زود فرستاد پی کار خودممحمد مهدی نورقربانیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
محمد مهدی نورقربانی
+
نوشته شده در سه شنبه ششم بهمن ۱۳۹۴ساعت 14:21  توسط احسان نصری
|
تو مرا از دست داده اینه من تو راآدم چیزی را که ندارد از دست نمی دهدالهام دیداریانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
الهام دیداریان
+
نوشته شده در یکشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۴ساعت 10:39  توسط احسان نصری
|
برای این منِ آواره مهلتی خوب استقبول کن شبِ تهرانِ نکبتی خوب استقرارمان سر "فرصت" که منتظر ماندنبرای آدم آواره فرصتی خوب استچقدر قهوه ای اش دیدم و ندانستمکه از نگاه تو این شهر لعنتی خوب استمرا به جرعه ای از چشمهات مهمان کنکه چای سبز برای سلامتی خوب استتو پلک می زنی و پُتک می خورد به سرمشکنجه کُش شدن از بمب ساعتی خوب استتو کوه نیستی اما اگر خروش کنیعبور سیل به این پر حرارتی خوب استشب سرودن تو خستگی نمی فهممتراش دادن این سنگ قیمتی خوب استمهدی فرجیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی فرجی
+
نوشته شده در شنبه سوم بهمن ۱۳۹۴ساعت 11:23  توسط احسان نصری
|
لازم نیستمرا دوست داشته باشیمن تو رابه اندازه ی هر دوماندوست دارم...عباس معروفیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
عباس معروفی
+
نوشته شده در پنجشنبه یکم بهمن ۱۳۹۴ساعت 12:57  توسط احسان نصری
|