لب باز می کنند غزل های لالِ من
کی می شود به نام تو تحویل سال من؟
مثل هوای شرجیِ چشمِ تو در دلم
باران گرفته است و خراب است حال من
تو قسمت زمین غزل خیز جنگلی
تو سهمِ دخترانِ شمالی... شمالِ من
من قسمتم کویرترین جای نقشه است
دریای چشم های شما نیست مالِ من
کم کم بخار می شود از ذهنِ آبگیر
بارانِ خاطرات تو... رودِ زلالِ من
شعر از بلور چشمِ شما آب می خورد
با این حساب، پیش تو ظرفِ سفال من
شاید فقط برای شکستن مناسب است
شاید فقط برای شکستن، سفالِ من
حالا سوار می شوی و قطار سوت می کشد
بر ریل ها قطارِ شما، بی خیالِ من...
لبخند می زنم «به خدا می سپارمت»
خیس است، خیس گریه ولی دستمال من
حالا رسیده است به دی ماه سال من
دیگر نمی رسند غزل های کالِ من
حل المسائل همه ی مشکلاتِ من
پاسخ نمی دهد به علامت سوال من
حافظ به من، جواب درستی نمی دهد
از قهوه های تلخ بپرسید فال من
یک دفتر سفیدِ غزل روی میز توست
خط خورده من، تباه شده من، مچاله من
بر گردنِ تمام غزل هام، حلقه است
مثل طنابِ عشقِ تو تنها مدال من
بی اتفاق تازه ای امسال هم گذشت
کی می شود به نام تو تحویل سال من؟
پانتهآ صفایی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
پانتهآ صفایی
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 17:1  توسط احسان نصری
|
عاشق که می شوی
ببین
شهرت خط راه آهن دارد یا نه
دلتنگی ات ایستگاه نداشته باشد
سر از بیابان
در خواهی آورد
مهدی نعمت زادهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
مهدی نعمت زاده
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۲ساعت 17:45  توسط احسان نصری
|
من دلت را بدون دام و تفنگ، بی هیاهو شکار خواهم کرد
بعد از آن هم از این که صیادم، به خودم افتخار خواهم کرد
گرچه دیر آمدی بدست اما، زود از دست من نخواهی رفت
عشق دیرینه! خوب شاهد باش، با وجودت چکار خواهم کرد
مثل بی تابی کلاغان در، غربت روزهای پائیزی
روی هر شاخه ی درخت بلوط، بی سبب قار قار خواهم کرد
آنقدر روی شاخه های درخت، منتظر میشوم که برگردی
سوز و سرمای این زمستان را، با سماجت بهار خواهم کرد
آسمان را خیال خواهم بافت، توی ذهن پرنده های جهان
تا کمی در هوات پر بزنند، همه را بی قرار خواهم کرد
تا برای سرودن از تن تو، بیت نابی به ذهن من برسد
همه ی شعرهای حافظ را، توی ذهن ام قطار خواهم کرد
قصد پیکار دارم و این بار، با تمام سپاه آمده ام
برد یا باخت... هرچه بادا باد. زندگی را قمار خواهم کرد
نفس اش کور هرکه میگوید، که دو عاشق نمیرسند به هم
من از این حرف های تکراری... از حقیقت فرار خواهم کرد
با تمام وجود میخواهم، که به دستت بیاورم یعنی
همه ی شهر با خبر بشوند، که چه آشی به بار خواهم کرد
مهتاب یغمابرچسبها:
اشعار,
غزل,
مهتاب یغما
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۲ساعت 14:29  توسط احسان نصری
|
آخر به چه درد می خورد
آفتاب اسفند
این که جای پای تو را
آب کرده است
شمس لنگرودیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شمس لنگرودی
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۲ساعت 15:53  توسط احسان نصری
|
با خنده کاشتی به دل خلق، «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا
دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!
از بس به ماه چشم تو پر میکشم، شبی
آخر پلنگ می شوم از این تلاشها
حسین زحمتکشبرچسبها:
اشعار,
غزل,
حسین زحمتکش
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۲ساعت 13:1  توسط احسان نصری
|
غمگین مشو عزیز دلم
مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم
نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم
شمس لنگرودیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شمس لنگرودی
+
نوشته شده در سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۲ساعت 23:27  توسط احسان نصری
|
رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود
باده خوب است به اندازه مهیا بشود
داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض
گفته ام تا همه جا هلهله برپا بشود
شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند
دامنت را بتکان قافیه پیدا بشود
روسری سر کن و نگذار میان من و باد
سر آشفتگی موی تو دعوا بشود
هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر
راز سکر آور چشمان تو افشا بشود
بلخ تا قونیه از چلچله پر خواهد شد
قدر یک ثانیه آغوشت اگر وا بشود
حیف، یک کوه مذابی و کماکان باید
عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود
امیرتوانا املشیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
امیرتوانا املشی
+
نوشته شده در یکشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 23:57  توسط احسان نصری
|
بیا ببوسمت،
می خواهم بگذارمت کنار...
پوریا عالمیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
پوریا عالمی
+
نوشته شده در شنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 0:32  توسط احسان نصری
|
از آسمان به کجا آمدم خدا؟ بنویس
از آن دقیقه ی اول، از ابتدا بنویس
چطور شد که پدر اشتباه فاحش کرد؟
و سیب، وسوسه شد دست بر قضا؟ بنویس
گناه سیب خوری با پدر، قبول، ولی
برای عذر گناهش خودت بیا بنویس -
زمینه ساز گناه پدر خودت بودی
بهشت و تابلوی ممنوع؟ ها، چرا؟ بنویس
«هُوَ حریصُ الی ما مُنِع» کلام تو نیست؟
تو نقطه ضعفِ پدر داشتی خدا، بنویس -
تراژدی غم انگیزِ سیب، بازی بود
که بار عشق بیفتد به دوش ما، بنویس
من از گناه پدر شاکی ام، به ما بد کرد
حسابِ ما و پدر را جدا جدا بنویس
محمدحسین ملکیانبرچسبها:
اشعار,
غزل,
محمدحسین ملکیان
+
نوشته شده در یکشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 14:25  توسط احسان نصری
|
دریایی بی کران است
آغوش تو
و من همچون رودی بی قرار
به هر دری می زنم
تا به سوی تو سرازیر شوم
احسان نصریبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری
+
نوشته شده در جمعه نهم اسفند ۱۳۹۲ساعت 20:7  توسط احسان نصری
|
نمی رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می خواهد
که راه عشق آری طاقتی مردانه می خواهد
کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد آب و دانه می خواهد
چه حسن اتفاقی! اشتراک ما پریشانی است
که هم موی تو هم بغض من، آری شانه می خواهد
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه میخانه می خواهد
اگر مقصود تو عشق است پس آرام باش ای دل
چه فرقی می کند می خواهدم او یا نمی خواهد
سجاد رشیدی پوربرچسبها:
اشعار,
غزل,
سجاد رشیدی پور
+
نوشته شده در چهارشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۲ساعت 22:46  توسط احسان نصری
|
دست نگهدار؛
مهمانی هم حدی دارد
از امشب من به خواب تو میآیم
نیما معماریانبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
نيما معماريان
+
نوشته شده در یکشنبه چهارم اسفند ۱۳۹۲ساعت 13:50  توسط احسان نصری
|
بوسه وقتی داغ باشد دل بریدن مشکل است
در دل آتش که باشی پر کشیدن مشکل است
گرچه من آغاز کردم این جدایی را ولی
جام زهری را به میل خود چشیدن مشکل است
دل بریدن از رفیقت گرچه کاری ساده نیست
حال او را از رقیبانت شنیدن مشکل است
سیب تا وقتی که در شاخه بماند می رسد
وقتی از اصلت جدا باشی رسیدن مشکل است
مثل آن جاشو که لنجش سمت طوفان می رود
تا پر از دل شوره هستم آرمیدن مشکل است
هم چو مرغی در قفس باشد دلت بی بال و پر
با چنین حالی که دل دارد تپیدن مشکل است
هرچه کردم تا بگویم حرف آخر را نشد
نقش ناقص را که می ماند کشیدن مشکل است
مرتضی جهانگیری اکبریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
مرتضی جهانگیری اکبری
+
نوشته شده در شنبه سوم اسفند ۱۳۹۲ساعت 13:46  توسط احسان نصری
|
آی قهوه چی
همه قهوه ها به حساب من
در یکی از فنجان ها
دختری گم کرده ام
احسان پرسا
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان پرسا
+
نوشته شده در پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲ساعت 20:14  توسط احسان نصری
|