غروب... زمزمه ای با ترانه های قدیمی
غمی به وسعت ایوان خانه های قدیمی
سکوت ساده ی عکسی شکسته می کِشد آرام
مرا به گوشه ای از عاشقانه های قدیمی
صدای گرم «بنان» یاکریم های جوان را
نشانده است در آغوش لانه های قدیمی
هوای چادر مادر بزرگ و جای تو خالی...
که باز گریه کنم با بهانه های قدیمی
مگر به یاد تو امشب غبار آینه ام را
به بادها بسپارند شانه های قدیمی
هوای تلخ اتاق و غمی که می وزد از دور
و عشق تازه تری با ترانه های قدیمی...
اصغر معاذی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
اصغر معاذی
+
نوشته شده در سه شنبه سی ام مهر ۱۳۹۲ساعت 20:37  توسط احسان نصری
|
ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نگفتنی اش.
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگینانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.
گروس عبدالملکیان
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:20  توسط احسان نصری
|
اگر باشی، محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُنده ی ما یادگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجه ی تو اعتباری تازه خواهد یافت
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم
از این پس عشق ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوب ها را با تو می سنجم
بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو
به چشم خسته ام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت
حسین منزوی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
حسین منزوی
+
نوشته شده در شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:23  توسط احسان نصری
|
باور کن
بی خوابی امشبم
از قهوه ای که خوردم نیست
چشم های تو
خواب را
از من ربوده است
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری
+
نوشته شده در شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۲ساعت 2:18  توسط احسان نصری
|
گنجشکان لاف می زنند:
جیک جیک جیک جیک
جیک هیچ یکشان در نیامد
تو که دور می شدی
شمس لنگرودی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شمس لنگرودی
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۲ساعت 16:18  توسط احسان نصری
|
سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم
چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟
بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟
نه! مدتی است که تغییر کرده حالاتم
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمالاتم
تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی، من از محالاتم
چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم
دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم
مهدی فرجی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مهدی فرجی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۲ساعت 22:13  توسط احسان نصری
|
خسته
خودخواه
بی شکیب
از این جهان فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند
با من مدارا کن!
بعدها...
دلت برایم تنگ خواهد شد...
سید علی صالحی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
سید علی صالحی
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۲ساعت 11:40  توسط احسان نصری
|
با آن که روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما
یا ایها العزیز! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام روی بگردانم از شما
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خورده ام حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما
وحید قاسمی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
جمعه های انتظار,
وحید قاسمی
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 20:58  توسط احسان نصری
|
صبح صدایت کردم
اصلا به روی خودم نیاوردم
که نیستی...
عباس معروفیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
عباس معروفی
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:46  توسط احسان نصری
|
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
قیصر امین پور
برچسبها:
اشعار,
غزل,
قیصر امین پور
+
نوشته شده در چهارشنبه دهم مهر ۱۳۹۲ساعت 13:9  توسط احسان نصری
|
ساعت از نیمه گذشته است
و من به این می اندیشم:
"اگر کاری که عشق با من کرد
با تو می کرد،
چند روز دوام می آوردی؟!"
میلاد تهرانی
برچسبها:
اشعار,
ترانه ابزورد,
میلاد تهرانی
+
نوشته شده در چهارشنبه دهم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:0  توسط احسان نصری
|
ظاهرا هرچند میخندم، درونم شاد نیست
باد اگر در غبغبم دیدی... به جز غمباد نیست
وضع من از منظر علم روانکاوی بد است
مشکلات جسمی ام اما... به ظاهر حاد نیست
مثل شهری جنگی ام که سالها بعد از نبرد
بازسازی گشته اما... باز هم آباد نیست
بستگی دارد که از "زندان" چه تعریفی کنیم
هیچکس در هیچ جای این جهان آزاد نیست
زود دانستند این دنیا تماشایی نبود
کس از آغاز تولد، کور مادرزاد نیست
حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست
گوشه ای از چشم شیرین، قسمت فرهاد نیست
اصغر عظیمی مهر
برچسبها:
اشعار,
غزل,
اصغر عظیمی مهر
+
نوشته شده در یکشنبه هفتم مهر ۱۳۹۲ساعت 20:58  توسط احسان نصری
|
دوست دارم راهی سفری
به سرزمین های دور شوم
چند روزی مهمان شهرهای ناشناس باشم
دلتنگی هایم را
در اتاق کوچک مسافرخانه ای جا بگذارم
خودم را در بازارهای شلوغ شهری گم کنم
دوست دارم از خودم دور شوم
و تو را که بخشی از من شده ای
برای همیشه از یاد ببرم
کاظم خوشخوبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
کاظم خوشخو
+
نوشته شده در جمعه پنجم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:24  توسط احسان نصری
|
بی تو من با همه ی فاصله ها درگیرم
بیش از این دیر کنی از غم تو می میرم
این دل سر به هوا کی به هوایت پر زد؟
کی به سحر نگهت کرده ای تو تسخیرم؟
همه ی قافیه ها، واژه به واژه خاتون
انحصار تو شدند، نام تو شد تحریرم
غم هجر تو اگر هست چه باید بکنم؟
گله ای نیست که شد بسته به تو تقدیرم
خواب تو دیدم و سیرین سبب خیر شده است
گفته این بار می آیی و تویی تعبیرم
احسان نصریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری
+
نوشته شده در پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:49  توسط احسان نصری
|
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جان هم
اگرچه زهر می ریزیم توی استکانِ هم
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپوش می دوزیم بر پای زیانِ هم
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چه قانونِ عجیبی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار
که گاهی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هم گاهی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنان ارواح، در حالِ عبوریم از میانِ هم
امید صباغ نو
برچسبها:
اشعار,
غزل,
امید صباغ نو
+
نوشته شده در پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۹۲ساعت 13:18  توسط احسان نصری
|
تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی...
مقایسه تو را
از پا در خواهد آورد
من
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
تو
دیگر
خوب نخواهی شد...
افشین یداللهی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
افشین یداللهی
+
نوشته شده در چهارشنبه سوم مهر ۱۳۹۲ساعت 14:4  توسط احسان نصری
|
هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من
اگر دوباره ببارد به خشک سالیِ من
مگر که خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می خورد از کاسه یِ سفالیِ من؟
همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود
خود اعتراف کنم بوریاست قالیِ من
مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند
خوشا به من؟ نه! خوشا بر منِ مثالیِ من
به هوش باش که در خویشتن گم ات نکند
هزار کوچه یِ این شهرکِ خیالیِ من
اگرچه بود و نبودم یکی ست، باز مباد
تو را عذاب دهد گاه جایِ خالیِ من
هوای بی تو پریدن نداشتم، آری
بهانه بود همیشه شکسته بالیِ من
تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت
چه بی جواب سؤالی ست بی سؤالیِ من!
محمدعلی بهمنی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
محمدعلی بهمنی
+
نوشته شده در سه شنبه دوم مهر ۱۳۹۲ساعت 11:11  توسط احسان نصری
|
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی است کمی خسته شوی
کافی است کمی بایستی...
گروس عبدالملکیان
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
گروس عبدالملکیان
+
نوشته شده در دوشنبه یکم مهر ۱۳۹۲ساعت 15:45  توسط احسان نصری
|