با تو قدم زدن را
دوست دارم

به جای خانه
برایت
جاده خواهم ساخت...

احسان پرسا


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, احسان پرسا
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم مرداد ۱۳۹۳ساعت 13:58  توسط احسان نصری  | 

به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند

حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند

قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند

ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند

قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند

دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند

خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند

حامد عسکری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حامد عسکری
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۳ساعت 13:3  توسط احسان نصری  | 

چیز بدی نیست جنگ
شکست می خورم
اشغالم میکنی...

شمس لنگرودی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, شمس لنگرودی
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۳ساعت 15:22  توسط احسان نصری  | 

اگرچه بین من و تو هنوز دیوار است
ولی برای رسیدن بهانه بسیار است

بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من! این عشق دست بردار است؟

کسی به جز خودم ای خوب من، چه می داند
که از تو، از تو بریدن چقدر دشوار است

مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم
نمی شود به خدا، پای عشق در کار است

تو از سلاله ی سوداگران کشمیری
که شال ناز تو را شاعری خریدار است

در آستانه ی رفتن، در امتداد غروب
دعای من به تو تنها خدانگهدار است

کسی پس از تو خودش را به دار خواهد زد
که در گزینش این انتخاب ناچار است

همان غروب غریبانه گریه خواهی کرد
برای خاطره هایی که زیر آوار است

محمد سلمانی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, محمد سلمانی
+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۳ساعت 12:24  توسط احسان نصری  | 

تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که از روی برجک دیده بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان می دهد...

حامد ابراهیم پور


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, حامد ابراهيم پور
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۳ساعت 13:34  توسط احسان نصری  | 

لکه ی ننگی که می بینی به دامان من است
چون خط و خال پلنگان جزئی از جان من است

در مصاف دلبری های مدامت دیده ام
آنکه هر دفعه سپر انداخت ایمان من است

شهر بعد از تو بلایی بر سرم آورده که
آنچه نوح آن را بلا خوانده است باران من است

عشق حتی با تماشا هم سرایت می کند
من پریشان تو و جمعی پریشان من است

مثل قلیانی که می سوزاند آرامت کند
آنکه زخمم می زند خود نیز درمان من است

هیچ چشمی لایق دیدار گیسوی تو نیست
من محمد خان ام و این شهر کرمان من است

حسین زحمتکش


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حسین زحمتکش
+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم مرداد ۱۳۹۳ساعت 20:34  توسط احسان نصری  | 

این مساله اشکال شرعی دارد...
شب عید فطر نزدیک است،
امسال...
"فطریه ی آغوش ات" بر عهده ی کیست؟

مهران پیرستانی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, مهران پیرستانی
+ نوشته شده در  دوشنبه ششم مرداد ۱۳۹۳ساعت 23:59  توسط احسان نصری  | 

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد

از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

حامد عسکری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حامد عسکری
+ نوشته شده در  شنبه چهارم مرداد ۱۳۹۳ساعت 10:50  توسط احسان نصری  | 

برای آمدن
عجله نکن

تو دیگر برای من
مثل آخرین درخواست یک اعدامی هستی

شدن
یا
نشدن ات
کمکی به زندگی ام نخواهد کرد

آزاد نوروزی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻮﺭﻭﺯﻯ
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم مرداد ۱۳۹۳ساعت 23:55  توسط احسان نصری  |