تا شب نشده
خورشید را لای موهایت می گذارم و
عاشق می شوم
فردا
برای گفتن دوستت دارم
دیر است.
جلیل صفربیگی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
جلیل صفربیگی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 10:16  توسط احسان نصری
|
گاهی"سکوت"علامت رضایت نیست
شاید کسی دارد
خفه می شود
پشت سنگینی یک درد برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 17:28  توسط احسان نصری
|
گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست
خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی
بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست
فتنه ها افتاده بین روسری های سرت
خون به پا کردی، ببین! دعوا سر موهای توست
کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست
یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست
فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر
لشکری آماده پشت برج و باروهای توست
شهر را دارد به هم می ریزد امشب، جمع کن
سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست
کوک کن، بردار سازت را، برقصان و برقص
زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست
خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه
مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست
رضا نیکوکار
برچسبها:
اشعار,
غزل,
رضا نیکوکار
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 17:13  توسط احسان نصری
|
دل بسته ام به پائیز
شاید
دوباره
سر مهر بیایی...!!برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:40  توسط احسان نصری
|
باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد
یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد
خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد
هر دو مخدرند که بیچاره می کنند
باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد
هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد
فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد
عارف اگر برای تقرب به ذات حق
زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد
تو بی گمان مقدسی و کور می شود
هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد
مسلم محبی
برچسبها:
اشعار,
غزل,
مسلم محبی
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:27  توسط احسان نصری
|
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز شود.برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:37  توسط احسان نصری
|
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بي قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام... يعقوب يادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نيست کوری بهتر است
نامه هايم چشمهايت را اذيت مي کند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
من سرم بر شانه ات ؟..... يا تو سرت بر شانه ام؟.....
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است ....؟
حامد عسکری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
حامد عسکری
+
نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:56  توسط احسان نصری
|
ای از بهشت باز دری پیش چشم تو!
افسانه ای ست حور و پری پیش چشم تو
صورتگران چین همه انگار خوانده اند
زیباشناسی نظری پیش چشم تو
باید به جای نرگس و مستی بیاوریم
تصویرهای تازه تری پیش چشم تو
"زین آتش نهفته که در سینه ی من است"
خورشید، شعله... نه. شرری پیش چشم تو
هرشب ز چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش چشم تو؟
چیزی نداشتم که کنم پیشکش، به جز
دیوان شعر مختصری پیش چشم تو
قیصر امین پور
برچسبها:
اشعار,
غزل,
قیصر امین پور,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:57  توسط احسان نصری
|
حواست هست؟
شهریور است
کم کم فکر باد و باران باش
شاید کسی تمام گریه هایش را
برای پاییز گذاشته باشدبرچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:53  توسط احسان نصری
|
خدایا! یا خیلی برگردون عقب یا بزن بره جلو، اینجای زندگی خیلی دلم گرفته...برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:20  توسط احسان نصری
|
اگر بخواهم صادق باشم
ديگر
به دنبال کسی که درکم بکند نيستم !
من از ابتدای کودکی روروَکم را شکستم
تا روی پاهای خودم بايستم !!!
میلاد تهرانی
برچسبها:
اشعار,
ترانه ابزورد,
میلاد تهرانی
+
نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:28  توسط احسان نصری
|
"زیادی" عاشق نشو،
"زیادی" اعتماد نکن، چون اون"زیادی" بعدا "زیادی" داغونت میکنهبرچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:0  توسط احسان نصری
|
من و تو...
تو و من...
هر چه می کنم
زبانم به "ما" نمی چرخد
تقصیر من نیست
زبانم هنوز به دروغ های تو عادت نکرده
احسان نصری
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احسان نصری
+
نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 10:58  توسط احسان نصری
|
از زمستان آمده بودم،
به هزار اميد،
تا بر تابستان شانه ات آشيان کنم،
امٌا،
تنها چشمهايت را لحظه ای نوشيدم،
در آن انبوه تن های غمگين اطرافت،
جايی نبود برای آشيانم يا حتی نفسی نشستن.
شرمسار سرهای آرام گرفته بر شانه هايت،
بازگشتم.
علی صالحی بافقی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علی صالحی بافقی
+
نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:19  توسط احسان نصری
|
حرف زدن با كسى كه منطق حالیش نیست مثه اینه كه بخواى رو چرتكه ویندوز نصب كنىبرچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 12:49  توسط احسان نصری
|
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند، زیبایی هایش را بیرون بکشد... تلخی هایش را صبر کند... آدم های امروز، دوستی های کنسروی می خواهند؛ یک کنسرو که فقط درش را باز کنند بعد یک نفر شیرین و مهربان از تویش بپرد بیرون و هی لبخند بزند و بگوید حق با توست برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:56  توسط احسان نصری
|
تنهايم در وبلاگم
چسبانده ام چشمهايم را به صفحه مانيتور
ببينم جز من کسی نيست ديگر
پشتِ اين نوشته ها
آن دورها.
علی صالحی بافقی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علی صالحی بافقی
+
نوشته شده در سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:3  توسط احسان نصری
|
یاد گرفته ام انسان مدرنی باشم و هر بار که دلتنگ میشوم به جای بغض و اشک تنها به این جمله اکتفا کنم که هوای بد این روزها آدم را افسرده میکند...!برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:40  توسط احسان نصری
|
اصلا برایم مهم نیست چه فکری میکنی
چون
خداشاهدهبرچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:33  توسط احسان نصری
|
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
فاضل نظری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
فاضل نظری
+
نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:8  توسط احسان نصری
|
به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را
بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لب ها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را
دلیلِ دل خوشی هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را
نجمه زارع
برچسبها:
اشعار,
غزل,
نجمه زارع
+
نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:58  توسط احسان نصری
|
از تمام رمز و راز های عشقجز همین سه حرف سادهجز همین سه حرف ساده ی میان تهی چیز دیگری سرم نمی شودمن سرم نمی شودولی...راستیدلمکه می شود!قیصر امین پوربرچسبها:
اشعار,
شعر نو,
قیصر امین پور
+
نوشته شده در پنجشنبه نهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:19  توسط احسان نصری
|
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه!
دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
فاضل نظری
برچسبها:
اشعار,
غزل,
فاضل نظری
+
نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:5  توسط احسان نصری
|
دختران بی تقصیرند، این روزها آدم نمی بینند تا برایش حوا شوند.برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 12:59  توسط احسان نصری
|
نمی توانم صبور نباشم
برای رسيدن گيلاس چشمهايت.
بدمستی روزگارم از توست
که صبر هم تحملم را ندارد.
علی صالحی بافقی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علی صالحی بافقی
+
نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 12:15  توسط احسان نصری
|
توىِ “زندگیت” جــزءِ اون دسته از اَفرادى باش که:
اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت، فقط یه نفر تو ذهنت بیاد، نه چند نفر!برچسبها:
رسولان خاموش
+
نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۱ساعت 16:9  توسط احسان نصری
|
چشمان پرنده را که از او بگیرند
پروازش بی نهایت می شود
چشم هایم در دست توست
بی نهایتم باش!
علی صالحی بافقی
برچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
علی صالحی بافقی
+
نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۱ساعت 14:24  توسط احسان نصری
|