غزلم، زلف سر شانه ی غم می ریزد
شب که موهای تو را باد به هم می ریزد
بس که در چشم تو جاری است شب و روز غزل
جای جوهر غزل از چشم قلم می ریزد
هوس ناخن خونریز و لب نازک تو
گل سرخی است که آتش به دلم می ریزد
وای و صد وای از آن لحظه که غم می دهدم
حیف و صد حیف از آن غمزه که کم می ریزد
خاطرت جمع که در خواب پریشان منی
شب که موهای تو در خواب به هم می ریزد
بهمن صباغ زاده