بین شیر در قفس با شیر در صحرا رها
هیچ فرقی نیست امّا این کجا و آن کجا

این دل دیوانه ام از کودکی بازیچه بود
هیچ ترسی از شکستش نیست، بشکن بی وفا

جای خالی شما خاتون معّما گشته است
در دل آنها که آگاهند از عهـد شما

کس نمیداند سرانجام قسم هایت چه شد
تو قسم خوردی که میمانی، اما در کجا؟

من نمیدانم چگونه صرف کردی فعل رفتن را ولی
خوب میدانم نخستین شخص مفرد گشته الگوی شما

بس کن ای دل؛ فکر او را از سرت بیرون بیار
گشته ای در چشم نابینای او همچون گدا

ای دریغا! من بُدَم آن شیر در صحرا رها
لیک اکنون حبس گشتم در میان غصه ها

سهام الدین خداشناس


برچسب‌ها: اشعار, غزل, سهام الدین خداشناس
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 16:45  توسط احسان نصری  |