ساده اما قشنگ
شیر در قفس
بین شیر در قفس با شیر در صحرا رها
هیچ فرقی نیست امّا این کجا و آن کجا
این دل دیوانه ام از کودکی بازیچه بود
هیچ ترسی از شکستش نیست، بشکن بی وفا
جای خالی شما خاتون معّما گشته است
در دل آنها که آگاهند از عهـد شما
کس نمیداند سرانجام قسم هایت چه شد
تو قسم خوردی که میمانی، اما در کجا؟
من نمیدانم چگونه صرف کردی فعل رفتن را ولی
خوب میدانم نخستین شخص مفرد گشته الگوی شما
بس کن ای دل؛ فکر او را از سرت بیرون بیار
گشته ای در چشم نابینای او همچون گدا
ای دریغا! من بُدَم آن شیر در صحرا رها
لیک اکنون حبس گشتم در میان غصه ها
سهام الدین خداشناس
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
سهام الدین خداشناس
+
نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 16:45  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS