ساده اما قشنگ
چگونه سنگ شوم وقتی؟
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است
شبی می آیم و دل می زنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است
زمین چه می شود... آه ای خدای جاودگر!
بگو چه در پی این کهنه گوی لعنتی است
زمان به صلح و صفا ختم می شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است
چگونه سنگ شوم تا مرا تَرَک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت و سوی لعنتی است...
چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است
به خود می آیم از آهنگ های تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است
بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه ی این آبروی لعنتی است
نجمه زارع
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
نجمه زارع
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت 12:14  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS