هی فکر می کنم به تو و خیره می شود
چشمم به چند نقطه ی ثابت تمام روز
زردند گونه های من و خاک می خورد
آیینه روی میز توالت تمام روز
در این اتاق، بعدِ تو تکرار می شود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز
گهگاه می زند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالیِ کاست تمام روز
«من» بی «تو» مرده ای متحرّک تمام شب...
«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز...
نجمه زارع