شده باز ابر باران زایِ تو امشب وبال من
و باران مي چكد بر شيروانیِ خيال من 

گرفته رنگ چشمان تو حالِ آسمانم را
هوای شرجی شب های گيلان است حال من

شبيخونِ لبِ سرخِ تو راهِ خواب را بسته
چه ظلمی می كند لب هات بر چشمانِ لال من!

نترس از اشك، با جرأت تكان دِه شانه هايت را‍
تمام غصه ها جا می شود در دستمالِ من

بيا دار و ندارم را بگير و دل به من بسپار
تمام شعر‌هايم مالِ تو، اما تو مالِ من

بهمن صباغ زاده


برچسب‌ها: اشعار, غزل, بهمن صباغ زاده
+ نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ساعت 11:8  توسط احسان نصری  |