دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت

-ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت

درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو... لحظه ای که لال گذشت

- چه ساعتی ست ببخشید؟... ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت...

گذشت و رفت و به تو فکر می کنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت

نجمه زارع


برچسب‌ها: اشعار, غزل, نجمه زارع
+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۱ساعت 14:8  توسط احسان نصری  |