... اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه ی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
ــ یعنی همین کتاب اشارات را ــ
با هم یکی دو لحظه بخوانیم...

ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی....
ناگاه
انگشتهای «هیس!»
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند

انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

قیصر امین پور


برچسب‌ها: اشعار, شعر نو, قیصر امین پور
+ نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۱ساعت 12:4  توسط احسان نصری  |