نیستی خانه مرا یاد تو می‌اندازد
آینه، شانه مرا یاد تو می‌اندازد

قاب رومیزی رو کرده به دیوار زنی‌ست-
دست بر چانه، مرا یاد تو می‌اندازد

فلسفه، شعر، رمان، فرق ندارد، حتی
جلد "بیگانه" مرا یاد تو می‌اندازد

صبح در فکر فراموشی تو هستم و شب-
ماه دیوانه مرا یاد تو می‌اندازد

هرچه اینجاست مرا یاد تو... آیا چیزی-
-مرد و‌ مردانه- مرا، یاد تو می‌اندازد؟

و در اندیشه آن‌ام که پس از مرگ چه چیز
جسم‌ بی جان مرا یاد تو می اندازد؟

حمید روشنایی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حمید روشنایی
+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۹ساعت 18:20  توسط احسان نصری  |