اگرچه می برد امشب دوباره از هوشت
به یاد هرکه اگر هرچه می زنی نوشت!

نهال نو رس عشقی که دست تابستان
سه گوشواره ی گیلاس کرده در گوشت

سری تکان بده تا همچو گیس خرمنی ات
تمام عشق به پایت بیفتد از دوشت

سری تکان بده تا آن گدازه های هوس
بجوشد از لب آتشفشان خاموشت

سری تکان بده تا خود هر آن چه می دانی
بریزد از تن عریان پرنیان پوشت

مگر به سینه بخوابانی ام که این شب ها
خیال خواب ندارم مگر در آغوشت

امیرحسین الهیاری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, امیرحسین الهیاری
+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم مهر ۱۳۹۵ساعت 1:14  توسط احسان نصری  |