چه بود؟ جز خفگی، جز سکوت و بیم نبود
شبیه خانه... ولی خانه ی قدیم نبود

میان برف پریدیم و سهم مان چیزی
به جز نوازش شلیک مستقیم نبود

تگرگ می زد و طوفان گرفته بود اما
کسی به فکر دو گنجشکِ روی سیم نبود

کسی به گربه ی نزدیکِ تنگ سنگ نزد
کسی به یاد دو تا ماهیِ یتیم نبود

تو را به گریه قسم: بازگرد... آن بوسه
برای آنکه خداحافظی کنیم نبود

من و تو دور شدیم و خدا نگاه نکرد
من و تو دور شدیم و خدا کریم نبود...

حامد ابراهیم پور


برچسب‌ها: اشعار, غزل, حامد ابراهيم پور
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴ساعت 23:6  توسط احسان نصری  |