ساده اما قشنگ
بيا پيمان ببنديم از جهانِ هم جدا باشيم
به شهر رنگ ها رفتيم، گفتي زرد نامرد است
اگر رنگي تو را در خويش معنا كرد، نامرد است
تو تصوير مني يا من در اين آيينه تكرارم؟
جهان آيينه ي جادوست، زوج و فرد نامرد است
چه قدر از عقل مي پرسي، چه قدر از عشق مي خواني
از اين باز آي نااهل است، از آن برگرد نامرد است
نه سر در عقل مي بندم، نه دل در عشق مي بازم
كه اين نامرد بي درد است، و آن پر درد نامرد است
بيا پيمان ببنديم از جهانِ هم جدا باشيم
از اين پس هر که نام عشق را آورد، نامرد است
فاضل نظری
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
فاضل نظری
+
نوشته شده در سه شنبه چهارم آذر ۱۳۹۳ساعت 23:33  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS