ساده اما قشنگ
عشق تو
جا می خورد از تُردی ساق تو پرنده
ايمان منی سست و ظريف و شکننده
هم چون کف امواج «خزر» چشم گريزی
هم مثل شکوه «سبلان» خيره کننده
می خواست مرا مرگ دهد آنکه نهاده ست
بر خوان لبان تو مربای کشنده
چون رشته ی ابريشم قاليچه ی شرقی ست
بر پوست شفاف تو رگ های خزنده
غير از تو که يک شاخه ی گل بين دو سيبی
چشم چه کسی ديده گل ميوه دهنده؟!
لب های تو اندوخته ی آب حيات است
اسراف نکن اين همه در مصرف خنده
ای قصه موعود هزار و يکمين شب
مشتاق تو هستند هزاران شنونده
افسوس که چون اشک توان گذرم نيست
از گونه ی سرخ تو ـ پل گريه و خنده
عشق تو قماری ست که بازنده ندارد
ای دست تو پيوسته پر از برگ برنده
غلامرضا طریقی
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
غلامرضا طریقی
+
نوشته شده در چهارشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۳ساعت 13:7  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS