خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است
حفظِ حالات من و طعنه ی آنان سخت است

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است

کشتیِ کوچک من هرچه که محکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

کوچه ی مهر ـــ سر نبش، کماکان باران...
دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است

کاظم بهمنی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, کاظم بهمنی
+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ساعت 13:31  توسط احسان نصری  |