شبی که با تو گذشتم از دیار عشق
شدم اسیر و گرفتار، در حصار عشق

پلنگ قله های بلند غرور من بودم
که با ماه رخت گشتم شکار عشق

خمار قهوه ی چشمت، خمار چشمی که
مخدری هستند از عیار عشق

صدای غم شکن و خنده ات سبب شده است
به گردش دنیا بر مدار عشق

تمام ثانیه ها را ورق ورق بانو
نوشته ام بشوند یادگار عشق

بیا دعا بکنیم تا گره بخورند
قسم به نام مدبری اش، اللیل و النهار عشق

احسان نصری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, احسان نصری
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۱ساعت 11:14  توسط احسان نصری  |