نگو!
نگو که سوار تو مرده است،
ای پريشانی يالهايت،
سرآغاز آشوب آسمان و زمين!
آرام بگير در اين دشتهای بی سمضربه اسبان.
بگذار خون خشک شده بر گردنت را بشويم.
کاش باز نگشته بودی!
تا اميد بازگشت سوارت،
ادامه زندگی را بهانه باشد.
نگو!
نگو که سوار تو مرده است.

 

علی صالحی بافقی


برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, ایام محرم, علی صالحی بافقی
+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 19:41  توسط احسان نصری  |