حالم بد است مثل زمانی که نيستی
دردا که تو هميشه همانی که نيستی

وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نيستی نگرانی که نيستی

عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نيستی

با عشق هر کجا بروی حی و حاضری
دربند اين خيال نمانی که نيستی

تا چند من غزل بنويسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نيستی

من بی تو در غريب ترين شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نيستی؟

غلامرضا طریقی


برچسب‌ها: اشعار, غزل, غلامرضا طریقی
+ نوشته شده در  شنبه بیستم آبان ۱۳۹۱ساعت 13:37  توسط احسان نصری  |