یک عمر تو از درد فراق ترسیدی
رفتی و بگو چگونه بی باک شدی؟
بر دیده نهادم همه عمر چهره ی تو
رفتی و گم از دیده و ادراک شدی
با بودن تو بهار من تضمین بود
رفتی و مرا موجب کولاک شدی
با خستگی و درد کنارم بودی
رفتی و عجب که چالاک شدی!
پروانه همیشه منزلش دوش تو بود
رفتی و به یک باره تو ضحاک شدی
با رفتن تو قلب من از سنگ گذشت
اما چه بگویم که تو حکاک شدی
احسان نصری