رفتی و چه سخت از دل من پاک شدی
اشکی شدی و به گونه نمناک شدی

یک عمر تو از درد فراق ترسیدی
رفتی و بگو چگونه بی باک شدی؟

بر دیده نهادم همه عمر چهره ی تو
رفتی و گم از دیده و ادراک شدی

با بودن تو بهار من تضمین بود
رفتی و مرا موجب کولاک شدی

با خستگی و درد کنارم بودی
رفتی و عجب که چالاک شدی!

پروانه همیشه منزلش دوش تو بود
رفتی و به یک باره تو ضحاک شدی

با رفتن تو قلب من از سنگ گذشت
اما چه بگویم که تو حکاک شدی

احسان نصری


برچسب‌ها: اشعار, غزل, احسان نصری
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 18:9  توسط احسان نصری  |