بازی هر روزه مان بود؛
من و تو : گرگم و گله می برم.
تو و من : چوپون دارم نمی زارم.
يادم لبريز تنفٌر از تصوير مبهم پسرکی است،

که کاش چوپانم نبود.
نبود و تو می بردی مرا.
نبود و من می بردم تو را.

کجايی ؟
باد ما را برد.
در کدام جنگل، گرگی ؟
در کدام چمنزار، گوسفند؟

من اينجايم؛
چوپان خاطره هايی که شعر می شود به ياد تو.
علی صالحی بافقی
برچسب‌ها: اشعار, شعر سپید, علی صالحی بافقی
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم دی ۱۳۹۰ساعت 17:14  توسط احسان نصری  |