تو ابر باشی اگر، شانه‌های من کوه است
عبورت از شب تنهایی‌ام چه بشکوه است

نه سنگ نیست دلم آن‌چنان که می‌گویند
به هم فشردگی چند قرن اندوه است

تو هم شبیه خودم بغض در گلو داری
و رنگ پیرهنت آه سرد و بی‌روح است

هنوز قلقلکت می‌دهد عبور نسیم
تن لطیف تو از رعد و برق مجروح است

ببار! حوصله‌ی گریه‌ی تو را دارم
تو ابر باشی اگر، شانه‌های من کوه است

محمد هدایت زاده


برچسب‌ها: اشعار, غزل, محمد هدایت زاده
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۹ساعت 13:54  توسط احسان نصری  |