ساده اما قشنگ
این منِ نترس
دیگر از جنگ هم نمی ترسم
از گلوله و فشنگ هم نمی ترسم
حتی مهم نیست دروغ دیگران
از مکر و نیرنگ هم نمی ترسم
وقتی دلیل نفس کشیدن نیست
شاید از مرگ هم نمی ترسم
باید گذشت و گذاشت این سمندان را
وقتی که از پای لنگ هم نمی ترسم
شاید دوباره دلم یاد دوران کرد
می گویمت که از قلب تنگ هم نمی ترسم
دیگر تمام شد داستان ترس
اما من از این نترس می ترسم
احسان نصری
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
احسان نصری
+
نوشته شده در شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۰ساعت 19:50  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS