دیگر از جنگ هم نمی ترسم
از گلوله و فشنگ هم نمی ترسم

حتی مهم نیست دروغ دیگران
از مکر و نیرنگ هم نمی ترسم

وقتی دلیل نفس کشیدن نیست
شاید از مرگ هم نمی ترسم

باید گذشت و گذاشت این سمندان را
وقتی که از پای لنگ هم نمی ترسم

شاید دوباره دلم یاد دوران کرد
می گویمت که از قلب تنگ هم نمی ترسم

دیگر تمام شد داستان ترس
اما من از این نترس می ترسم

احسان نصری

برچسب‌ها: اشعار, غزل, احسان نصری
+ نوشته شده در  شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۰ساعت 19:50  توسط احسان نصری  |